خوشحال شدم یه مازندرانی توی سایت دیدم.اونم چی یه دختر خوشرو.دوست دارم بیشتر باهات آشنا شم.میدونی چرا انگار تو رو یکبار تو خیابون دیدم.امید وارم درخواست دوستیو قبول کنی,اگه دوست داری.
- جنسیت : زن
- سن : 27
- کشور : ایران
- استان : مازندران
- شهر : انتخاب كنيد
- فرم بدن : انتخاب كنيد
- اندازه قد : 1.70
- رنگ مو : قهوه ای تیره
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : تفریحی میکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : بی سواد
- نوع رشته : انتخاب كنيد
- درآمد : انتخاب كنيد
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : بیکار
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : متوسط
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : انتخاب كنيد
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
- حالت من : مهربون
- فریاد من : انتخاب كنيد
- اپراتور : ایرانسل
- نماد ماه تولد : تیر
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
ﯾﻪ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ . . .
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻋﮑﺲ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﻪ ﺯﺷﺘﯽ ﻋﮑﺲ ﻛﺎﺭﺕ ملی ﻭ ﮔﻮﺍﻫﻴﻨﺎﻣﺶ ﻧﻴﺴﺖ
سلام دوست خوب من
کاش می شد بعضی ها کمی انسان بودند
و چشمان کور خود را باز می کردند
و اگر شهامت داشتند دل انسان ها را
با شکستن دل دیگر انسان ها مثلا شاد نمی کردند
************************************************
سر خاک من...!!
http://www.hamkhone.ir/member/335/blog/view/85603--/
************************************************
یه سری به بلاگام بزن دوست خوب خوشحالم میکنین
تـــــضـاد♥♥♥
شب بود و باران ميباريد...
و ماه خوابيده بود...
پنجره را گشودم تا طراوت باران را به اتاقم راه دهم،
و تاريكي با عطري از نم باران به اتاقم آمد،
وتاريكي،نور اتاقم را در آغوش كشيد،
و من آنجا عشق را در تضاد آموختم...
و آموختم كه بدون تاريكي نور معنا نميگرفت،
و آموختم اگر نفرت نبود عشق وجود نميافت..
و آنجا فداكاري بدي را ديدم تا خوبي را جلوه گر نمايد،
وآموختم گاه خوب است بدي شويم تا خوبي را رنگ بخشيم!!!
وبخشايش چه خوبي بزرگي!!!
و آموختم بدي چه سخاوتمند بزرگيست!!!!!!
و من از تضاد اينهمه آموختم!!!
و خدا با باران ترانه ميخواند،
و پنجره اين دريچه ي آشتي با تضاد
همچنان نظاره گر اين هم آغوشي و ترانه خواني بود!!!