می توان پر کرد فاصله های طولانی را
با یک پیام ساده و کوتاه
کافیست بنویسی
هنوز هم " دوستت دارم "
....................
بلاگ جدیدم : بـِـه فــِـکـــر ّبــ ــــے کـَــســـ ـــے هـــآشـ هـَـمـ بــآشــ...…
http://www.hamkhone.ir/member/592/blog/view/73584/
دوست عزیز ، خوندنش ضرر نداره ، لطفا ببین و نظر بده ممنون
5+++
- جنسیت : زن
- سن : 36
- کشور : ایران
- استان : همدان
- شهر : همدان
- فرم بدن : هیکل زیبا
- اندازه قد : 1.70
- رنگ مو : قهوه ای تیره
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : نمیکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : کاردانی
- نوع رشته : علوم تجربی
- درآمد : انتخاب كنيد
- شغل : بيكار
- وضعیت کار : آزاد
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : نرفتم
- شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : 206
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : اسپاگتي
- ورزش مورد علاقه : فوتبال
- تیم مورد علاقه : پرسپوليس
- خواننده مورد علاقه : شادمهر
- فیلم مورد علاقه : تخيلي
- بازیگر مورد علاقه : محمدرضا گلزار
- کتاب مورد علاقه : رومان عشقي
- حالت من : خوشحال
- فریاد من : انتخاب كنيد
- اپراتور : همراه اول
- نماد ماه تولد : اردیبهشت
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
گفتی پدر این سرزمین ، دور باد از شر و دروغ
وقتی نبیند این دیار ، دشمن بماند بی فروغ
گفتی چنان ارزنده است ، این خاک زرین کهن
خاکی که جسمت بعد مرگ ، یک ذره از ایران بود
شرم بر ما ای پدر ، ما خود شدیم دشمن او
مهر وطن قحطی شده ، رایج شده کذب و دروغ
شرم بر ما ای پدر ، دادیم به باد آداب خویش
بیگانه شد سرمشق ما ، از یاد بردیم رسم خویش
به جای شمس و مثنوی ، سر داده ایم حزن و فغان
شیون شده عادت ما ، ما وارثان مهرگان
شرم بر ما ای پدر ، ماکه ز خود بی خبریم
دزدیده شد گنج وطن ، در خواب خوش غوطه وریم
بردند ربودند خاکمان ، به گل نشست دریایمان
گل ها همه پژمرده اند ، رنگ رفته از فرهنگمان
تقصیر ندارد روزگار ، ظالم نخوانید این جهان
بر این دیار با شکوه ، ما خود نبودیم پاسبان
بر این دیار با شکوه ، ما خود نبودیم پاسبان
تقصیر ندارد روزگاه ، ظالم نخوانید این جهان
بر این دیار با شکوه ، ما خود نبودیم پاسبان
بر این دیار با شکوه ، ما خود نبودیم پاسبان
نامت را بر زبان می آورم
دریا بر من گسترده تر می شود
دریایی که ادامه ی گیسوان توست
کلامت را سرمه چشم می کنم
آفتاب و ماه و ستارگان را
در آب ها می بینم
می خوانمت
موجی بلند به ساحل می دود و دست می گشاید
صدفی پلک می زند
و تو در گیسوانت می تابی
مردها اسمشان به سنــگـدلی معروف است...زنها به آهن پرستی هر دو انکار میکنند...تنها میگذارند و از تنهایی می نالند ...
جمله ی دوستت دارم شده جمله ی فرار
اما هر دو گریه میکنند دخترها بلند و پسرها بی صدا ...
هر دو به دنبال کسی که تا ابد تنهایشان نگذارند
اما هر دو تنها میگذارند مردها تا مانکن ببینند و زنها تا شاهزاده ای سوار بر بی ام و ...
...ما فقط در استاتوس هایمان آدمهای خوبی هستیم...