فرار کردن از ترس، خود ترس است
جنگیدن با درد، خود درد است
تلاش برای شجاع بودن، آغاز ترس است
اگر ذهن در رنج و درد است، ذهن خود همان درد است...
"آلن واتس"
- جنسیت : مرد
- سن : 34
- کشور : ایران
- استان : اصفهان
- شهر : اصفهان
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.80
- رنگ مو : مشکی
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : نمیکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : کارشناسی
- نوع رشته : علوم ریاضی
- درآمد : متوسط
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : تمام وقت
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : انتخاب كنيد
- خدمت : رفتم
- شوخ طبعی : متوسط
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : انتخاب كنيد
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : انتخاب كنيد
- فریاد من : انتخاب كنيد
- اپراتور : همراه اول
- نماد ماه تولد : اردیبهشت
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
مــن نمیدانـم چـرا هیچـکس برنمی دارد بنویـسد از مـردها؟؟!!
از چشمها
و شــانهها
و دستهایشــان
از آغوششان،
از عطر تنشـان،
از صدایشــان...
پررو میشوند؟!!
خب بشوند.
مگر خود ما با هر دوستت دارمی تا آسمـان نرفتهایم؟!
مگر ما به اتکــاء همین دستها
همین نگاهها،
همین آغوشهـا،
در بزنگاههای زندگی
سرِپا نماندهایم؟
من بلد نیستم در سـایه، دوست داشته باشم
من میخواهم خواستنم گوش فلک را کر کند.
من میخواهم
مَردَم
حتی اگر مردِ من هم نبود
دلش غنج بزند ازاینکه
بداند جایی زنـــی دوستش دارد
لطفا کمی آهسته تر از کنار هم عبور کنیم …
همدیگر را یافتن ...
هنر نیست...
هنر این است که...
همدیگر را گم نکنیم....
و به خاطر داشته باش...
در یک رابطه ...
وفادار ماندن ، گزینه نیست...
بلکه اولویت است...
وفاداری یعنی همه چیز..........
گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد،
نم نمک "شاپرکی" خوشگل و زیبا بشوی...
گاهی انگارضروری ست بِگندی درخود ،
تا مبدل به" شرابی" خوش و گیرا بشوی...!
گاهی ازحمله ی یک گربه،قفس میشکند،
تا تو پرواز کنی،راهی صحرا بشوی...
گاهی از خار گل سرخ برنجی بد نیست،
باعث مرگ گل سرخ مبادا بشوی...
گاهی ازچاه قرارست به زندان بروی،
"آخرقصه هم
آغوش زلیخا بشوی...
" فروغ فرخزاد "