5+
- جنسیت : زن
- سن : 26
- کشور : ایران
- استان : تهران
- شهر : تهران
- فرم بدن : لاغر
- اندازه قد : 1.70
- رنگ مو : مشکی
- رنگ چشم : مشکی
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : نمیکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : دیپلم
- نوع رشته : علوم ریاضی
- درآمد : متوسط
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : بیکار
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : میانه رو
- خدمت : فراری
- شوخ طبعی : اخمو
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : انتخاب كنيد
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : قرمه سبزی
- ورزش مورد علاقه : فوتبال,واليبال
- تیم مورد علاقه : استقلال
- خواننده مورد علاقه : مرحوم پاشایی..قمیشی..چاوشی..خواجه امیری..جهانبخش..حامدزمانی
- فیلم مورد علاقه : ........
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : خسته
- فریاد من : ................
- اپراتور : انتخاب نشده
- نماد ماه تولد : مرداد
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : 77692_head2p2qoq8bm7218p2v5kn1h9xfgjs9mmbc33.jpg
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
تو داروخونه بودم یه دختره اومد درجه تب میخواست
فروشنده گفت دیجیتالیشو دارم که در صورت تب بالا زنگ میزنه
.
.
.
دختره برگشت گفت به گوشیم زنگ میزنه یا به تلفن خونمون !
هیچی دیگه دکتره با نفس مصنوعی هم برنگشت …
+5
زندگي آرام است
مثل آرامش یک خواب بلند
زندگي شیرین است
مثل شیرینی یک روز قشنگ
زندگي رویای است
مثل رویای یک کودک ناز
زندگي زیباست
مثل زیبایی یک غنچه ی ناز
زندگي تک تک این ساعت هاست
زندگی چرخش این عقربه هاست
زندگي راز دل مادر من
زندگی پینه ی دست پدر است
زندگي مثل زمان در گذر است
زندگي آب روانی است روان میگذرد.
آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد.
.......+5.......
مورد داشتیم پسره داشته قلیون می کشیده و
دودشو بصورت حلقه میداده بیرون..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بعد دختره سریع انگشتشو کرده تو حلقه دود گفته :
پیوندمون مبارک عشقم!!
.
.
.
شوهر کمه عزیزه من به چه زبونی بگم کمه!
می فهمی کم!))))))))
به دنبال آرزوهایم می روم
هرچه می خواهد از
سنگ سرزنش
قضاوت ببارد …
هیچ کس را توان ستادن
تصویر رویایم نیست …
عهد بسته ام
قبل از مرگم
نمیرم …
محمد اعجازی
اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم
حالا که سهم من نشدی کم بیاورم
دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم
تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم
میخواستم که چشم تو را شاعری کنم
امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم
دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل
می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم
یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....
میخواستم برای تــــو مریـــــم بیاورم؟
حتی قرار بود که من ابر باشم و
باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم
کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من
اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم
......
اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم
باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم
حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم
عمراً دوباره رو به جهنّـــــم بیاورم
خود را عوض کنم و برایت به هر طریق
از زیــــر سنگ هم شده٬ آدم بیــــاورم
بگذار تا خلاصه کنم٬ ؟؟؟؟؟؟؟؟
یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟