سلام فردا روز جهانی معلولان
بدون شعارمیگم روزتون مبارک
- جنسیت : مرد
- سن : 37
- کشور : ایران
- استان : تهران
- شهر : تهران
- فرم بدن : لاغر
- اندازه قد : 1.60
- رنگ مو : مشکی
- رنگ چشم : خاکستری
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : بدم میاد
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : میخواهم
- وضعیت سواد : کارشناسی ارشد
- نوع رشته : علوم انسانی
- درآمد : خوب
- شغل : سایت
- وضعیت کار : مدیر
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : معاف
- شوخ طبعی : شوخ طبع
- درباره من :
بسم الله الرحمن الرحیم
به درخواست دوستان پروفایلم کامل کردم باکمال صداقت
ظاهرم میبینیدغلط اندازه بیمصرف به نظرمیام امابرخلاف تصورخیلی ازافرادمن - علایق من :
درس خوندم وکارمیکنم فعالیت اجتماعی زیادی دارم وباافرادزیادی هم برخوردکردم میکنم الحمدالله
واکنش های متفاوتی هم دیدم ازحس ترحم ..بگذریم آرزونه اماهدف های زیادی برای خودم دارم
به فکرازدواج هم هستم دنبال کسیم که بخوادمن بشناسه وذره ای اعتمادکنهایمان و علم صداقت مفیدبودن ارامش داشتن شهادت - ماشین من : ندارم فعلا
- آدرس وبلاگ : emiras.com. سربزنید البته دوماه دیگه
- غذای مورد علاقه : کباب
- ورزش مورد علاقه : هندبال نشسته اختراع خودم
- تیم مورد علاقه : ایران اسلامی
- خواننده مورد علاقه : ندارم
- فیلم مورد علاقه : سریال مختاروفیلم ایرانی نفوذی
- بازیگر مورد علاقه : ندارم
- کتاب مورد علاقه : کتاب های علمی
- حالت من : شاد و خوشحال
- فریاد من : تاباخداباشیم درناامیدی رابسته ایم
- اپراتور : همراه اول
- نماد ماه تولد : اردیبهشت
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : 86577_head63t1e6xtpumsrx64m13tj38bpzf2vx4rqo.jpg
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی. میدانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته میخزید، دشوار و کند؛ و دورها همیشه دور بود.
سنگ پشت تقدیرش را دوست نمیداشت و آن را چون اجباری بر دوش میکشید.
پرندهای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت:
«این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پشتم را این همه سنگین نمیکردی.
من هیچگاه نمیرسم، هیچگاه. و در لاک سنگی خود خزید، به نیت ناامیدی.»
خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کرهای کوچک بود.
و گفت: «نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچکس نمیرسد.
چون رسیدن در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی. و هربار که میروی، رسیدهای. و باور کن آن چه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پارهای از هستی را بر دوش میکشی؛ پارهای از مرا.»
خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راهها چندان دور.
سنگ پشت به راه افتاد و گفت: « رفتن، حتی اگر اندکی؛» و پارهای از «او» را با عشق بر دوش کشید.
* * *
از نوشته های "عرفان نظرآهاری"
به من نگاه کن
درست به چشم هایم
می دانم که تازه از زیر چتر برگشته ای
می دانم که وقت نمی کنی دلت برایم تنگ شود
ولی من از دلتنگی تمام وقت ها برگشته ام …
+5
7
9 سال پيش elmira75
نزدیکترین آدم به تو .....اون کسی است که از دورترین فاصله همیشه به فکرته...........حتی از پس یه فاصله مجازی