متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - inaz20

inaz20
خودم میبندم پروفایلمو کسی این کارو نکرده..واسه همیشه بای.
2089
  • جنسیت : زن
  • سن : 33
  • کشور : Turkey
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : هیکل زیبا
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : هرروز میکشم
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : متاهل
  • وضعیت بچه : دارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : فنی و حرفه ای
  • درآمد : عالی
  • شغل : جیب بابام
  • وضعیت کار : دانشجو
  • دین : سایر ادیان
  • مذهب : دیگر
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : خيلي اخمو
  • درباره من : من اینجا اومدم فقط واسه تفریح.ایران نیستم.ترکیه ام.میام که دلم باز بشه وقتایی که دلم میتنگه.اسمم آیناز نیس. با کسی کاری ندارم .فعلا که همش کلاس زبان میرم.خیلیم بهم خوش میگذره.کلاب و سیگارو خیلی دوس دارم.فاز نگیر.مرد باش.وقتی میگم سیگار و مشروب جو نگیرتت.فقط دارم خوش میگذرونم. .همین.
  • علایق من : فقط بابامو دوس دارم
  • ماشین من : ......
  • آدرس وبلاگ : .......
  • غذای مورد علاقه : پیتزااااااا
  • ورزش مورد علاقه : خواب
  • تیم مورد علاقه : هیچی
  • خواننده مورد علاقه : حسن شماعی زاده مخصوصا غمگینش
  • فیلم مورد علاقه : عشق بازی بعضیا
  • بازیگر مورد علاقه : اسمشو نمیگم.ولی خودش میدونه کیه
  • کتاب مورد علاقه : بیخیال
  • حالت من : مشغول
  • فریاد من : خودم میبندم پروفایلمو کسی این کارو نکرده..واسه همیشه بای.
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : آذر
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 28878_head8qrcn8yzm43epx6kg9aex8shfkaq86z6mf.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

مورد داشتیم چاه دستشویی طرف پر شده گرفته چند بسته ساقه طلایی ریخته تو چاه کل آبش خشک شده +5

☺Ali1374☺

10 سال پيش

دست هایی که میسازند مقدسترند از لب هایی که دعا میخوانند
(کوروش کبیر)
روز مهندس مبارک

10 سال پيش

پیرمرد همسایه آلزایمر دارد !
امروز صبح بیخودی شلوغش کرده بودند !
او فقط یادش رفته از خواب بیدار شود …

10 سال پيش

« دهقان فداکار و حسین فهمیده »
غضنفر تو یک شب برف و بورانی داشته از سر زمین برمی گشته خونه ، یهو می بینه یکجا کوه ریزش کرده ، یک قطار هم داره ازون دور میاد ! خلاصه جنگی لباساشو درمیاره و آتیش میزنه ، میره اون جلو وامیسته . راننده قطاره هم که آتیشو می بینه میزنه رو ترمز و قطار وامیسته . همچین که قطار واستاد ، غضنفر یک نارنجک درمیاره ، میندازه زیر قطار ، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار میشن ! خلاصه غضنفر رو میگیرن میبیرن بازجویی ، اونجا بازرس بهش میتوپه که : نه به اون لباس آتیش زدنت ، نه به اون نارنجک انداختنت ! آخه تو چه مرگت بود ؟! غضنفر میزنه زیر گریه ، میگه : جناب سروان به خدا من از بچگی این دهقان فداکار و حسین فهمیده رو قاطی می کردم !

10 سال پيش

ﻧﻈــﺮ ﻣـﻦ ﺩﺭ ﻣــﻮﺭﺩ همســــــر ﺁﯾﻨﺪه اﻡ :

ﻣﻦ ﺩﻧﺒﺎﻝ زنیﻣﯿﮕﺮﺩﻡ ﮐﻪ

ﻓﻘﻂ ﻣﻬـــﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺎﺷﻌـــﻮﺭ ﺑﺎﺷه...

ﺷﻤﺎ ﺑﮕﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﻗﻊ ﺯﯾﺎﺩﯼ هست که من ﺍﺯ ﯾﮏ دکتر میلیاردردارم !؟

+5

10 سال پيش

مشکل اینجاست که ما از هر کرمی ، انتظار پروانه شدن داریم !
+5