جايم را با کسي پر خواهي کرد
او هم تو را خواهد بوسيد
و به تو خواهد گفت که زيبايي
اما به مرور از تک و تاخواهي افتاد
چون نه بوسههايش مغناطيس بوسههاي مرا
خواهد داشت
نه شعر ميداند چيست
که زيبايي مفردت را مضاعف کند در جمع
- جنسیت : مرد
- سن : 44
- کشور : ایران
- استان : تهران
- شهر : تهران
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.90
- رنگ مو : خاکستری
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : رسمی
- سيگار : تفریحی میکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
- وضعیت بچه : انتخاب كنيد
- وضعیت سواد : کاردانی
- نوع رشته : فنی و حرفه ای
- درآمد : متوسط
- شغل : كارمند
- وضعیت کار : پاره وقت
- دین : انتخاب كنيد
- مذهب : انتخاب كنيد
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : نرفتم
- شوخ طبعی : شوخ طبع
- درباره من : حال و حوصله بحث كردن ندارم
- علایق من : فوتبال-كوهنوردي خلاصه پايه همه چي...
- ماشین من : نمیگم دارم شاید نداشته باشی!
- آدرس وبلاگ : تهران صندوق پستي پ11
- غذای مورد علاقه : نون و پنير و سبزي
- ورزش مورد علاقه : بالا بلندي
- تیم مورد علاقه : اس اس
- خواننده مورد علاقه : خواننده تو حموم
- فیلم مورد علاقه : نارنجي پوش
- بازیگر مورد علاقه : بره ناقلا
- کتاب مورد علاقه : آيين نامه شهري
- حالت من : کنجکاو
- فریاد من : انتخاب كنيد
- اپراتور : انتخاب نشده
- نماد ماه تولد : مهر
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : shayan127 عکس نامناسب
- هدر پروفایل : 817_headtu2r5yynx3hq1zvfnyyc831pa8p1pzb9k3re.jpg
- آهنگ پروفایل : داريوش
از دور تو را دوست دارم
بي هيچ عطري
آغـوشي
لمسي
و يا حتي بوسهاي
تنها
دوستت دارم
از دور
مست شويد
تمام ماجرا همين است
مدام بايد مست بود
تنها همين
بايد مست بود تا سنگيني رقتبار زمان
که تورا ميشکند
و شانههايت را خميده ميکند را احساس نکني
مادام بايد مست بود
اما مستي از چه ؟
از شراب از شعر يا از پرهيزکاري
آنطور که دلتان ميخواهد مست باشيد
و اگر گاهي بر پلههاي يک قصر
روي چمنهاي سبز کنار نهري
يا در تنهايي اندوهبار اتاقتان
در حاليکه مستي از سرتان پريده يا کمرنگ شده ، بيدار شديد
بپرسيد از باد از موج از ستاره از پرنده از ساعت
از هرچه که ميوزد
و هر آنچه در حرکت است
آواز ميخواند و سخن ميگويد
بپرسيد اکنون زمانِ چيست ؟
و باد ، موج ، ستاره ، پرنده
ساعت جوابتان را ميدهند
زمانِ مستي است
براي اينکه بردهي شکنجه ديدهي زمان نباشيد
مست کنيد
همواره مست باشيد
از شراب از شعر يا از پرهيزکاري
آنطور که دلتان ميخواهد
شارل بودلر
تو بانوي غمهاي عميقي
شعرهاي غمگين
کلمات جانگداز
با چشمانت مي توان عزاداري کرد
باگيسوانت ، لباس سياهي براي هميشه پوشيد
با دستانت ، جام زهر نوشيد
تو بانوي تاريخ مني
يک تاريخ تلخ
يک تاريخ سياه
محمود درويش
ن پيوسته از تو گريخته ام
و به اتاقم ، کتابهايم ، دوستان ديوانه ام
و افکار ماليخوليائي ام پناه برده ام
قبول دارم که کله شق بودم
اما تو هم همواره فقط در پي اثبات سه چيز بودي :
اول آنکه در اين ارتباط بي تقصيري
دوم آنکه من مقصرم
و سوم ، با بزرگواري تمام حاضري مرا ببخشي
رفت...
زنی در انتهای جاده
در تیره روشن سحر
دی ماه
در فوران مه
نا پدید میشود
لبه پرتگاه ایستاده
و
به یاد میآورد
ثانیه های وداعشان را
که رفت
و
زن گفت:
"برو
ولی به قلب کوچکم بازگرد"
شنید :
سکوت،
سکوت،
سکوت...
و اشک
در حلقه نگاه زن
لرزید
و او
دور شد
زن زیر لب
با خود میگوید
برو
ولی به قلب کوچکم بازگرد
در انتهای جاده
گمش میکند
...
سقوط...