متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - elnaz20

  • جنسیت : زن
  • سن : 36
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : 1.60
  • رنگ مو : قهوه ای تیره
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : نمیکشم
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : خوب
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : هیچکدام
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : مهربون
    لجباز
    آرووم
    و..............................
    تا با كسي اشنا نشم ادش نميكنم،دنبال دوستي بيرون نت هم نيستم،
    براي داشتن همصحبت خوب مي ام...
  • علایق من : طبيعت
    كتاب
    گردش
    موزيك
    .......
  • ماشین من : ندارم
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • حالت من : انتخاب كنيد
  • فریاد من : زندگي زيباست
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : آذر
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

نظرِ دخترا راجع به مردها :
همه مردا سر و ته یه کرباسن!
فقط بابام خوبه........

+5

10 سال پيش

ساقیا دیوانه ام کن با می و جام و سبو

لب به لب کن کاسه ام را زین سبب چیزی مگو

خواهم این دیوانگی، ما را ز حدش بگذرد

گر میسر نیست، بگذر از من و زین گفتگو

از بدِ اوضاعِ عالم جان به لب آمد مرا

چاره کن گر می توانی باده ام ده با سبو

درد بی درمان دل هر لحظه افزون می شود

بهر درمانش طبیبی حاذق و جانانه کو

بیند هر کس، می دهد ما را نشان دیگری

ترسم از اینکه نماند از برایم آبرو

راه اگر گم کرده ام، راهی نشانم ده، ببر

خواهم آمد از پی تو هر کجا من کو به کو

خواهشی دارم، دریغ از من مکن پیمانه را

مست مستم کن، اگر خواهی بمان، خواهی برو

10 سال پيش

چه فرق مي کند با کدام لهجه درد مي کشم

هربار دوست داشتن

مرا ياد شکم هاي برآمده مي اندازد

و فکر مي کنم بايد به جاي عشق

براي دکمه هايم دليل محکم تري مي آوردم

زن

زاييده نمي شود

ساخته مي شود

و دختري که صداي گريه هاي عروسک تازه اش

از تمام شريان هايش عبور مي کند

چه دير مي فهمد اگر گل هاي چادر مادرش را

محکم تر بو مي کرد

هيچ وقت گم نمي شد

و چه زود ياد مي گيرد لالايي هاي تازه اش را

بايد خرج آجرهاي خانه اش کند

تا مدادهاي رنگي دخترش

سقف ها را با درد کمتري روي ديوارها بکشند

مي دانم

قرار بود هيچ وقت براي تو لالايي نگويم

تا صبح ها به خاطر پرهاي خيس بالش من

به رنگ آسمان شک نکني

و به آوازهاي غمگين پرنده هايي

که هرشب تخم هاي شکسته مي گذارند

قرار بود هيچ وقت لالايي نگويم

چيزي نگويم

اما در گلويم آوازهاي هزاران پرنده ي مرده گير کرده است

و زندگي دست هايش را

هر شب دور گردنم قفل مي کند و کليدش را

خانه هاي کوچک نقاشي هاي تو قورت مي دهند

10 سال پيش


عالی بود
مرسی

10 سال پيش

ﭼﺮﺍ ﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎﻳﺖ ﺍﻧﻘﺪﺭ بی ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ ؟

ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﻩ

آﺭی ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﺎ تویی ﻛﻪ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﮔﺬﺷﺘﯽ

ﻭ ﺣﺘﻲ ﻳﻚ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﻧﭙﺮﺳﻴﺪی ﭼﺮﺍ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻳﺖ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎﺭﺍنی ﺍﺳﺖ

5+

10 سال پيش

غمگــین و خــــسته ام ...

دلـــم یکـــ هـــوای بارانـــی مـــیخــواهد یکــــــ شـــآنــه بــــرای گـــریه کـــردن ...

و یکـــــ گــور پـــــدری که نثار دنیا و تـــمــام مـــتعاـقاتش بـکــــنم ... !

+5