گفتم بهار
خنده زد و گفت
ای دریغ
دیگر بهار رفته نمی آید
گفتم پرنده ؟
گفت اینجا پرنده نیست
اینجا گلی که باز کند لب به خنده نیست
گفتم
درون چشم تو دیگر ؟
گفت دیگر نشان ز باده مستی دهنده نیست
اینجا به جز سکوت سکوتی گزنده نیست . . .
حمید مصدق
- جنسیت : مرد
- سن : 41
- کشور : ایران
- استان : همدان
- شهر : همدان
- فرم بدن : انتخاب كنيد
- اندازه قد : 1.70
- رنگ مو : قهوه ای تیره
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : بدم میاد
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : دیپلم
- نوع رشته : انتخاب كنيد
- درآمد : طبقه پایین جامعه
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : تمام وقت
- دین : انتخاب كنيد
- مذهب : انتخاب كنيد
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : متوسط
- درباره من :
هنوز خودمم نشناختم که بخوام توضیح بدم.دلم به حال دلم سوخت بس که به در نگاه کرد و نیامد
معرفت دور گرانیست به هر کس ندهندش پر طاوس قشنگ است به هر کس (کرکس) ندهندش - علایق من : همه چی شایدم هیچی
- ماشین من : 206
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
- حالت من : غافلگیر
- فریاد من : به بهشت نمی روم اگر مادرم انجا نباشد
- اپراتور : ایرانسل
- نماد ماه تولد : خرداد
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : 1898_head2nek45mx13pub4m2kr3gacga9kauyf1pt5.jpeg
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
از تهی سرشار
جویبار لحظهها جاری ست
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ
دوستان و دشمنان را میشناسم من
زندگی را دوست میدارم
مرگ را دشمن
وای، اما با که باید گفت این؟ من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن
جویبار لحظهها جاری
مهدی اخوان ثالث
از صـحبــت مـــــردم دل نـاشــاد گــــریــــزد
چون آهــوی وحشی که ز صیاد گــــریزد
پــروا کــند از باده کــشان زاهـد غـافل
چون کودک نادان که از استاد گریزد
دریاب کــه ایام گــل و صبـح جوانی
چون برق کـند جلوه و چون باد گـریزد
شادی کن اگر طالب آسایش خویشی
کـــآســودگـــی از خــاطــر ناشاد گریزد...
رهی معیری
+5
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
که در این وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست
محمد علی بهمنی
با او بیشتر آشنا شوید ...
http://www.hamkhone.ir/member/25700/blog/view/171461/
+5
در زندگی زخم هایی هست كه مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد.
این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند این درددهای باور نکردنی را جزو
اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمرند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری
و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند .
صادق هدایت
+5
چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی
چو جان، نهان شده در جسم پر ملال منی
چنین که میگذری تلخ بر من، از سر قهر
گمان برم که غمانگیز ماه و سال منی
خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام
لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی ...
سیمین بهبهانی
تقدیم با احترام
به آقای saman11
http://www.hamkhone.ir/member/25700/blog/view/170974/