راستی ...
یادت هست...
که در ان روزعزیز
که شکفتی ازدر
قلب من در تپش افتاد
سیب افتادوچرخید
و به پای تو رسید
وتو چون ماه
به من خندیدی
خنده ات ..
ماهی در تنگ بلور
خنده ات..
جام شراب
خنده ات..
تیر خلاص
راستی...
تو اگر میل نبودنت با من
پس چرا خندیدی...!!!؟؟؟
+5
- جنسیت : زن
- سن : 33
- کشور : ایران
- استان : مرکزی
- شهر : آرادان
- فرم بدن : انتخاب كنيد
- اندازه قد : انتخاب كنيد
- رنگ مو : انتخاب كنيد
- رنگ چشم : انتخاب كنيد
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : انتخاب كنيد
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
- وضعیت بچه : انتخاب كنيد
- وضعیت سواد : انتخاب كنيد
- نوع رشته : انتخاب كنيد
- درآمد : انتخاب كنيد
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : انتخاب كنيد
- دین : انتخاب كنيد
- مذهب : انتخاب كنيد
- دید سیاسی : انتخاب كنيد
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : انتخاب كنيد
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : انتخاب كنيد
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : انتخاب نشده
- فریاد من : انتخاب كنيد
- اپراتور : انتخاب نشده
- نماد ماه تولد : انتخاب نشده
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
بر تل خاکی نشسته بودم که خدا آمد
و کنارم نشست
گفت مگر کودک شده ای که با خاک بازی میکنی
گفتم نه ولی از بازی آدمهایت خسته شدم
همان هایی که حس میکنند هنوز خاکم و روح تو در من دمیده نشده
من با این خاک بازی میکنم تا آدمهایت را بازی ندهم
خدا خندید
پرسیدم خدا چرا از آتش نیستم تا هرکه قصد بازی داشت را بسوزانم
خدا اما ساکت بود گویا از من دلخور شده بود…
گفت: تو را از خاک افریدم تا بسازی نه بسوزانی
تو از خاک از عنصری برتر ساختم از خاک ساختم
که با آب گل شوی و زندگی ببخشی
از خاک که اگر آتشت بزنن باز هم زندگی میکنی
با خاک ساختمت تا با باد برقصی،
تو را ازخاک ساختم تا اگر هزار بار آتش و آب باد تو را بازی داد
تو برخیزی سر بر آوری در قلبت دانه عشق بکاری
و رشد دهی و از میوه شیرینش لذت ببری تو از خاکی و به خاکی بودنت ببال…..
و من هیچ نداشتم برای گفتن به خدا…
کــاش مــا آدمـــ ـــهــا هـــم مثـــل گــربــه هــا بــا چــنـــد لــحــظــه بــو کــشــیــدن
مــ ــی فــهــمــیــدیــم کــــه هــر کسی ارزش وقـــت گذاشـــتـــن نــدارد...
5+
آטּ قـבرפــرفــ بـراے نـگـفـتـטּ בارمـ ڪــہ صـבایـمـ را بـبـرمـ بـالـآ فـریـاב بـزنـمـ
آטּ قـבر گـوش نـیـسـتــ بـراے شـنـیـבטּ
ایـטּ روزهـآ مـے تـوانـم بـلـنـב ،بـلـنـב فـڪـر ڪـنـم
بـلـنـב ،بـلـنـב בاב بـزنـم
بـلـنـב ،بـلـنـב از غـم هـایـمـ بـگـویـمـ
ڪـہ بـا هـیـچـڪـس نـگـفـتــہ ام
ڪـہ هـیـچـڪـسـے تـابــ شـنـیـבنـش را نـבارב
از פـرفــ هـایـے ڪـہ تـنـבُ تـیـزُ ،تـلـخ انـב
ڪـاش פ ـواسـتـ بـاشـב בلــے ایـنـجـآ تـنـگـ اسـتــ...(!)
:-(
+5
خدا را گفتم
بیا جهان را قسمت کنیم :
آسمان برای من ابرهایش برای تو
دریا برای من موج هایش برای تو
ماه برای من خورشید برای تو
خدا خندید و گفت :
تو بندگی کن و انسان باش همه دنیا برای تو …..
من هم برای تو
،،،،،،،،،،،،،،،،،،مهــــــــــربـــــــون بـــــــــــــاش،،،،،،،،،،،،،،