متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - yegane_sh

  • جنسیت : زن
  • سن : 24
  • کشور : ایران
  • استان : خراسان رضوی
  • شهر : مشهد
  • فرم بدن : لاغر
  • اندازه قد : 1.60
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : مشکی
  • تیپ لباس : ساده
  • سيگار : نمیکشم
  • وضعیت زندگی : با خانواده
  • اجتماع : تعامل با همه ی افراد
  • زبان : فارسی
  • برنامه مورد علاقه : فيلم هاي ترسناك
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : فنی و حرفه ای
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : هیچکدام
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : دخمل خوبیم
  • علایق من : لواشک
  • ماشین من : میخرم ایشالا
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : تقریبا همه چی
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : فقط ایران
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : ترسناک
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

7 سال پيش

عشق جایی می تپد که تو باشی پس باش آنجا که باید باشی
در کنار احساسی از باران ، لطافت را از برگ جدا شده از گل هم میشود فهمید
احساست را برای لحظه ای به آفتاب هم ببخش که گرمی را به تو می بخشد
احساس را باید در قابی از عقل گذاشت و عاشقانه به آن خیره شد …

7 سال پيش

قسمت اول رض
اولی پرسید حالش خوبه ؟
دومی فقط سرش به کارش بوده
سومی اون گوشه توی باغ نیست
چهارمی همیشه کنارش بوده
پنجمی منم، گیج و مبهمم، توی بیمارستان، اقای محترم
هممون مریضیم، بگو که هُل ندن
از اول این جوری نبود برگردیم عدن
بهشت این جا بود ما این جوریش کردیم
با عشق ساختمون با پول میکنیم ترمیم ؟
هنوز تو آینه دنبال اون میگردیم، ما گردیم، میگردیم
مغناطیس، سیب، دانش، کمیت زیادی کیفیت کاهش
بستری رو تخت شوک واسه مغز،
شاید یه روز اونم بیاد یادش که کیه
قسمت دوم داریوش
اولی کند، دومی پر کرد، سومی خندید، چهارمی غُر زد
پنجمی گشت، گردید، کل سلول دور زد
گفت هممون اسیریم مطلق
اولی گفت من میخوام ببینم اون بیرون چیه
دومی گفت حرف نزن من شنیدم هستی اون بیرون ویرون میشه
سومی که اصلا توی بحث نیست
چهارمی نفسشُ داد بیرون بی روحیه
همشونم میدونستن پنجمی از بچگیش پی پیروزیِ
اما یه آن همه چی شو باخت
سرد ترین چشم های که میشد دید تو بُعدِ امکان
گفت طبقاتیِ این زندان
گمیم انگار، ماها کی ایم ؟