هزار بار پیـــاده
طوافِ کعبه کنی
قبولِ حـــق نشود
گر دلـــی بیازاری
- جنسیت : زن
- سن : 35
- کشور : ایران
- استان : قم
- شهر : قم
- فرم بدن : لاغر
- اندازه قد : 1.60
- رنگ مو : قهوه ای تیره
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : نمیکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : کارشناسی ارشد
- نوع رشته : علوم انسانی
- درآمد : متوسط
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : پاره وقت
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : چپ و اصلاح طلب
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : شوخ طبع
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : انتخاب كنيد
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : انتخاب نشده
- فریاد من : انتخاب كنيد
- اپراتور : انتخاب نشده
- نماد ماه تولد : انتخاب نشده
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
پسره ۸ سالشه از باباش تبلت میخواد ، ما ۸ سالمون بود دستمونو گاز میگرفتیم جاش بمونه شبیه ساعت مچی بشه !
اسمش را می گذاریم دوست مجازی
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته
خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد
وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش
وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شود
مطمئن می شوم که حقیقیست
هرچند کنار هم نباشیم
هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم،
من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم
هرکجا که باشد...
میمیرم برات نمیدونستی؟که میمیرم بی تو بدون چشات رفتی از برم تو که میدونستی که دلم بسته است به فاز صدات ارزومه که نمیدونستی من میمیرم برات...
عاشقم هنوز نمیخواستی که بمونی به ساز دلم گفتی من میرم تو خواستی بری تا فردا اره خشکلم؟
برو سفرت بخیر اگه میری تو از اینجا تکو تنها به یه شهر دور برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور..
حکـــــــــــــــــــــایت من...
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت…
دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت…
حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد…
زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد…
گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت…
حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه…
پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود
اگر سُڪوت ڪردم بـہ روے ِ زندگے ..،
بـہ پاے ِ خوب بودنـم نگُـذار ...!
روزگـار بـا ضََربـہ هـایـش مـَرا لـال ڪَرده . . .
فقـط گـَہگـاهے لَبخند میزنـَم ڪہ بدانـَد هَنوز هـَم مـُقاومَم براے ِضَربـہ هایـَش ..!
❺ ღ ®