دل دیوانه را دیوانه تر کن/مرا از هر دو عالم بی خبر کن
بیا امشب شرابی دیگرم ده ز مینای حقیقت ساغرم ده . چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
خیالت گر چه عمری یار من بود
امیدت گرچه در پندار من بود
نگفتی ماه ناب امشب چه زیباست ندیدی جانم از غم ناشکیباست
چرا رفتی چرا من بیقرارم
به سر سودای آغوش تو دارم
بیا امشب شرابی دیگرم ده ز مینای حقیقت ساغرم ده
تقدیم به بهار مهربان
- جنسیت : زن
- سن : 33
- کشور : ایران
- استان : سیستان و بلوچستان
- شهر : زاهدان
- فرم بدن : لاغر
- اندازه قد : 1.50
- رنگ مو : مشکی
- رنگ چشم : مشکی
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : بدم میاد
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : کاردانی
- نوع رشته : علوم ریاضی
- درآمد : متوسط
- شغل : ازاد
- وضعیت کار : پاره وقت
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : شوخ طبع
- درباره من : دختری خوب وارومی هستم
- علایق من : به برنامه کودک ورانندگی خیلی علاقه دارم
- ماشین من : ندارم
- آدرس وبلاگ : ندارم
- غذای مورد علاقه : قورمه سبزی
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : مهربون
- فریاد من : یک جمله زیبا از طرف خدا : “قبل از خواب دیگران را ببخش و من قبل از اینکه بیدار شوید ، شما را بخشیده ام” . . .
- اپراتور : همراه اول
- نماد ماه تولد : اردیبهشت
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : 42441_headjxzd233bmz23b4xt6mqmee74onhzepsndj.jpg
- آهنگ پروفایل : مجید خراطها
چه کاریه؟عشق ادم ها به هم
یه قصه ی خندداریه!
اولش قشنگه
ولی
بعدش گریــــه و زازیـــه
وقتی عشق ها همه از دم مثل هم تموم میشن
چرا باید 2باره شروع کرد؟
این چه کاریه؟
گاهی دلم بی هوا ، هوایت را می کند . . .
هوای تو ، تویی که هیچ وقت هوایم را نداشتی !
عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار
سرنوشت خویش را در دست می گیرید .
کوروش کبیر
در مرز نگاه من
از هرسو
دیوارها
بلند
دیوار ها چون نومیدی بلندست
آیا درون هر دیوار
سعادتی هست
وسعادتمندی
وحسادتی؟
که چشم اندازها
ازاین گونه
مشبک است
و دیوارها و نگاه
در دوردستهای نومیدی
دیدار می کنند
و آسمان زندانی ست
از بلور؟
اگر بگویم که سعادت
حادثه یی است بر اساس اشتباهی
اندوه
سراپایش را در بر می گیرد
چنان چون دریاچه یی
که سنگی را
ونیروانا که بودا را
چرا که سعادت را
جز در قلمرو عشق باز نشناخته است
عشقی که به جز تفاهمی آشکار نیست
بر چهره ی زندگانی من
که برآن
هر شیار
از اندوهی جانکاه حکایتی می کند