متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - sara_s

sara_s
3599
  • جنسیت : زن
  • سن : 35
  • کشور : ایران
  • استان : گلستان
  • شهر : گرگان
  • فرم بدن : لاغر
  • اندازه قد : 1.60
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : نمیکشم
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : آزاد
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : هیچکدام
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • حالت من : بی تفاوت
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : اسفند
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 7584_head4953r2vdj6r3986svvcrnsmqph544j8yj3p.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او : نازنینم اَدم ....

با تو رازی دارم ..!

اندکی پیشتر اَی ..
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش .!!
زیر چشمی به خدا می نگریست ..!

محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست ....

نازنینم اَدم .!!

قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ..!!!
یاد من باش ... که بس تنهایم .!!
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ....
من به اندازه ی گلهای بهشت ..... نه ...
به اندازه عرش .. نه .... نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم...
اَدم ، .. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت ...!
راهی ظلمت پر شور زمین ..
زیر لبهای خدا باز شنید ، ...

نازنینم اَدم ...!

نه به اندازه تنهايي من....

نه به اندازه ی عرش ...

نه به اندازه ی گلهای بهشت....

که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!

10 سال پيش

. اکبرعبدي مي‌گويد:

يک روز سر سريال با "حسين پناهي" بوديم. هوا هم خيلي سرد بود.

از ماشين پياده شد بدون کاپشن. گفتم:

حسين اين جوري اومدي از خونه بيرون؟ نگفتي سرما مي‌خوري؟!

کاپشن خوشگلت کو؟

گفت: کاپشن قشنگي بود،نه؟ گفتم: آره! گفت:

من هم خيلي دوستش داشتم

ولي سر راه يکي را ديدم که هم دوستش داشت و هم احتياجش داشت.

ولي من فقط دوستش داشتم...

روحش شاد ..

10 سال پيش

یادت ای دوست بخیر ، بهترینم خوبی ؟

خبری نیست زتو ! دل من میخواهد ،

که بدانی بی تو ،

دلم اندازه ی دنیا تنگ است ،

می سپارم همه ی زندگی ات را به خدا.

10 سال پيش

یادت ای دوست بخیر ، بهترینم خوبی ؟

خبری نیست زتو ! دل من میخواهد ،

که بدانی بی تو ،

دلم اندازه ی دنیا تنگ است ،

می سپارم همه ی زندگی ات را به خدا.

10 سال پيش

دنیای مجازی چیست؟

سلام دوست گلم همیشه زحمت میکشیدبه بلاگ من سرمیزنید
این بار هم خوشحال میشم محبت کنیدیه سر بزنید...
http://www.hamkhone.ir/member/9250/blog/view/91854/

10 سال پيش

مثل تمام عالم حال منم خرابه خرابه خرابه
مثل تموم بختها بخت منم تو خوابه تو خوابه تو خوابه
سنگ صبورم اينجا طاقت غم نداره نداره نداره
طاقت اينکه پيشش گريه کنم نداره نداره نداره
حالي واسه ام نمونده دنيا برام سرابه
داد مي زنم که ساقي ميخونه بي شرابه

يادي نکردي از من رسم رفاقت اين نيست
اشکي برام نريختي عشق و صداقت اين نيست
دشمن راه دورم درد دلم زياده
جاده به جز جدايي هيچي به من نداده