ﺁﺑﺮﯾﺰﺵ ﺑﯿﻨﻰ ﺩﺍﺭﻡ،
ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺍﺭﻭﺧﻮﻧﻪ ﻗﺮﺹ ﺿﺪﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺑﮕﯿﺮﻡ،
ﺗﻮ ﻋﻮﺍﺭﺽ ﺟﺎﻧﺒﯿﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ :
ﺳﺮ ﺩﺭﺩ، ﺳﺮ ﮔﯿﺠﻪ، ﺣﺎﻟﺖ ﺗﮭﻮﻉ، ﺍﺧﺘﻼﻝ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ، ﻧﺎﺭﺳﺎﯾﻰ ﮐﺒﺪ، ﺳﮑﺘﻪ ﻗﺒﻠﻰ، ﺳﮑﺘﻪ ﻯ ﻣﻐﺰﻯ، ﻣﺮﮒ ﻧﺎﮔﮭﺎﻧﻰ
- جنسیت : زن
- سن : 44
- کشور : ایران
- استان : تهران
- شهر : تهران
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.60
- رنگ مو : طلایی
- رنگ چشم : مشکی
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : بدم میاد
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
- وضعیت بچه : انتخاب كنيد
- وضعیت سواد : کاردانی
- نوع رشته : معارف و الهیات
- درآمد : متوسط
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : پاره وقت
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : فراری
- شوخ طبعی : شوخ طبع
- درباره من : نمیگم نه میگم من خیلی خوبن
- علایق من :
خب من خیلی چیزا دوس دارم ولی اینجا نمیشه بگم که ..
یکیشو بگم شنا رو خیلی دوس دارم مخصوصا وقتی که دوستامو هل میدم تو استخر - ماشین من : متاسفانه ندارم
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : فسنجون
- ورزش مورد علاقه : شنا
- تیم مورد علاقه : هیچکدوم
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : پرویز پرستویی
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : انتخاب نشده
- فریاد من : انتخاب كنيد
- اپراتور : ایرانسل
- نماد ماه تولد : مهر
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
حکایتِ بارانِ بی امان است
این گونه که من
دوستت میدارم ...
شوریده وار و پریشان باریدن
بر خزه ها و خیزابها
به بیراهه و راهها تاختن
بیتاب ٬ بیقرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بیقرار است
این گونه که من دوستت میدارم ...
بــآ خــود خلــوت کرده امــ در پشـــت دیــوار هــآے کــوتاه و
شمــشاد هــآے بهــم ریخــتـﮧ ے
مغـــزمــ
تنــهــآ و درآغــوش خدایــم ، نفــس را تجربــﮧ میکنــم
بــآد هاے افکــآر مے آیند و گـآهـے گردبــآدے ایجاد میکننــد و خــآنـﮧ امــכּ
مــرا درهــم میکــوبند
پنــاه مــے برم به عمــق عمیــق تریــن خاطــره ے جــآ مانده در
ذهـــכּ نشستـﮧ ام
سکـــوت سطحــے زخــم هــآ بـآ گرمـے نفــس هایــم کوچ میــکند
زخم هــآے التیــام نیافتـﮧ قــوت مے گیــرند و باز مــرا میشکــند
اینبــآر پناهــنده ے مغــز مسمــومم مـے شـوم کـﮧ سالــهاست ویزایــش را
در کوچـﮧ پس کوچـﮧ هـآے دلــم جـآ گذاشتــﮧ ام !
گــم میشوم در عمــق نبودכּ...
بدوכּ هیچ شنیــدنے بدوכּ هیچ دیدنــے ...
هماننــد گمشــده اے که هیــچ گاه وجود نداشــتـﮧ اســت
زندگے یعنی بازی ...
سه ،دو ، یڪ … سوت داور...
بازے شروع شـد..!!!
دو یدے ، دست و پا زدے ، غرق شـدے ، دل شکستے ، عاشق شـدے
بے رحم شـدے ، مهربان شـدی… بچــﮧ بودے ، بزرگـ شـدے ، پیر شـدے
سـوت داور ، بازے تمام شـد... زنـدگے را باختی
اشڪاتـو پاڪ ڪن
همسفر گاهـے بایـد بازے رو باختـــ
اما اینو یادت باشـــﮧ باز میشــﮧ زنـدگے رو ساختـــ ...
زندگے یعنی بازی ...
سه ،دو ، یڪ … سوت داور...
بازے شروع شـد..!!!
دو یدے ، دست و پا زدے ، غرق شـدے ، دل شکستے ، عاشق شـدے
بے رحم شـدے ، مهربان شـدی… بچــﮧ بودے ، بزرگـ شـدے ، پیر شـدے
سـوت داور ، بازے تمام شـد... زنـدگے را باختی
اشڪاتـو پاڪ ڪن
همسفر گاهـے بایـد بازے رو باختـــ
اما اینو یادت باشـــﮧ باز میشــﮧ زنـدگے رو ساختـــ ...