تا کی به شکل خاطره ای گم ببینمت
درعطر سیب و مزه ی گندم ببینمت
من آن همیشه چشم به راهم به من بگو
یک جمعه در هزاره ی چندم ببینمت . . . ؟!!
- جنسیت : زن
- سن : 42
- کشور : ایران
- استان : آذربایجان شرقی
- شهر : تبریز
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.70
- رنگ مو : مشکی
- رنگ چشم : مشکی
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : انتخاب كنيد
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : کارشناسی ارشد
- نوع رشته : علوم تجربی
- درآمد : متوسط
- شغل : بیکار
- وضعیت کار : بیکار
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : هیچکدام
- خدمت : معاف
- شوخ طبعی : متوسط
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : انتخاب كنيد
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : از خود راضی
- فریاد من : خداوندا دستانم خالیست، قلبم پر از آرزوهای دست نیافتنیست، یا دستانم را توانا ساز، یا درونم را از آرزوهای دست نیافتنی تهی ساز.
- اپراتور : ایرانسل
- نماد ماه تولد : آبان
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : 38251_headuhspm6nkvjoebepg96jbvgjgqfu81bgkkz.jpg
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
روزى بهلول از مجلس درس ابوحنيفه گذر مى كرد او را مشغول تدريس ديد و شنيد كه ابوحنيفه مى گفت حضرت صادق عليه السلام مطالبى ميگويد كه من آنها را نمى پسندم اول آنكه شيطان در آتش جهنم معذب خواهد شد در صورتيكه شيطان از آتش خلق شده و چگونه ممكن است بواسطه آتش * عذاب شود دوم آنكه خدا را نمى توان ديد و حال اينكه خداوند موجود است و چيزيكه هستى و وجود داشت چگونه ممكن است ديده نشود سوم آنكه فاعل و بجا آورنده اعمال خود بنى آدمند در صورتيكه اعمال بندگان بموجب شواهد از جانب خداست نه از ناحيه بندگان بهلول همينكه اين كلمات را شنيد كلوخى برداشت و بسوى ابوحنيفه پرت كرده و گريخت اتفاقا كلوخ بر پيشانى ابوحنيفه رسيد و پيشانيش را كوفته و آزرده نمود ابوحنيفه و شاگردانش از عقب
بهلول رفتند و او را گرفته پيش خليفه بردند بهلول پرسيد از طرف من بشما چه ستمى شده است ؟ ابوحنيفه گفت كلوخى كه پرت كردى سرم را آزرده است بهلول پرسيد آيا ميتوانى آن درد را نشان بدهى ابوحنيفه جواب داد مگر درد را مى توان نشان داد بهلول گفت اگر بحقيقت دردى در سر تو موجود است چرا از نشان دادن آن عاجزى و آيا تو خود نمى گفتى هر چه هستى دارد قابل ديدن است و از نظر ديگر مگر تو از خاك آفريده نشده اى و عقيده ندارى كه هيچ چيز بهم جنس خود عذاب نمى شود و آزرده نمى گردد آن كلوخ هم از خاك بود پس بنا بعقيده تو من ترا نيازرده ام از اينها گذشته مگر تو در مسجد نميگفتى هر چه از بندگان صادر شود در حقيقت فاعل خداوند است و بنده را تقصير نيست پس از اين كلوخ هم از طرف خداوند بر سر تو وارد شده و مرا تقصيرى نيست .
ابوحنيفه فهميد كه بهلول با يك كلوخ سه غلط و اشتباه او را فاش كرد در اين هنگام هارون الرشيد خنديد و او را مرخص نمود
سکوت ، این واژه پر از فریاد.......
شرح پرسش: سکوت، يعني گفتن در نگفتن، يعني مقابله با شهوت رام نشدني حرف، يعني تمرين برگشتن به دوران جنيني و شنيدن انحصاري لالائي قلبِ مادر در تنهائي محض.
سکوت در مکالمه تلفني، يعني ترديد يا مزاحمت، يا شرم.
هر سکوتي، سرشار از ناگفته ها نيست، بعضي وقت ها، سرشار از خجالتِ گفته هاست.
موسيقي، يعني سکوت بعلاوه سکوت هاي شکسته شده ي موزون.
سکوتِ آرام کتابخانه، يعني رعد و غرش نهفته ي تمامِ حرف هاي فشرده ي عالم، در پيش از اين.
سکوتِ شاهد، يعني شهادتِ دروغ، موقع خواب و استراحت و تعطيلي وجدان.
سکوتِ محکوم بي گناه، يعني بغض، آه، گريه درون.
سکوتِ مظلوم، يعني نفريني مطلق و ابدي.
بعضي سکوت را به رشوه اي کلان مي خرند و با سودي سرشار، به اسم حق السکوت، مي فروشانند.
سکوتِ عاشق در جفاي معشوق، يعني پاس حرمتِ عشق.
سکوت، در خود گريه دارد ولي گريه، با خود سکوتي ندارد.
بعضي با سکوت آنقدر دشمنند که حتي در خواب هم آنرا با پريشان گوئي مي شکنند.
سکوتِ در بيمارستان، بهترين هديه ي عيادت کنندگان است.
آدم، بسياري حرف ها را که مي شنود، آرزو مي کند کاش بشر گنگ و ساکت بود.
ايراني ها، از قديم معني سکوت و سخن بخردانه گفتن را خوب بلدند، اشکال فقط در استفاده گاه و بيگاه از اين دو نعمت، به جاي هم است.
دلم گرم خداوندیست که با دستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد ، چه بخشنده خدای عاشقی دارم که میخواند مرا با آنکه میداند گنهکارم !
دلم گرم است ، میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم … برایت من خدا را آرزو دارم !
ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ...
ﭼﻪ ﺭﻭﺯ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ...
ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ .... ...ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺩﻟﻢ ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻬﺪﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﻣﻬﺪﯼ ﺍﻡ
ﺍﺣﻮﺍﻟﺖ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ
ﻣﻮﻻﯼ ﻣﻦ ﺩﻋﺎﯼ ﮐﻤﯿﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﯿﺎﺑﺖ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ...
ﺩﻋﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻣﻨﺘﻈﺮﺍﻧﺖ ﺑﻤﺎﻧﻢ ...
ﺩﻋﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﻡ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ ..
ﭼﻪ ﺩﻋﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺎﻡ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﺮﺩ ..
ﻭ ﻓﻘﻂ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﻣﻬﺪﯼ ﺍﻡ
ﺩﻋﺎ ﮐﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ
ﺍﻟﻠﻬﻢ ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺁﻝ ﻣﺤمﺪ ﻭ ﻋﺠﻞ ﻓﺮﺟﻬﻢ
ﺍﻟﻠﻬﻢ ﻋﺠﻞ ﻟﻮﻟﯿﮏ ﺍﻟﻔﺮﺝ