متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - raha0022

raha0022
خیلی دلم می خواست فریاد بزنم اما هر وقت خواستم فریاد بزنم یکی جلوی دهنمو گرفت و گفت هیس دختر ها فریاد نمی زنند
1139
  • جنسیت : زن
  • سن : 27
  • کشور : ایران
  • استان : فارس
  • شهر : شیراز
  • فرم بدن : هیکل زیبا
  • اندازه قد : 1.60
  • رنگ مو : قهوه ای روشن
  • رنگ چشم : سبز
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : دیپلم
  • نوع رشته : علوم ریاضی
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : محصل
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : میانه رو
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
  • درباره من : یه دختر ساده و کم توقع در عین حال مغرور یه رنگ و راست گو و عشق درس
  • علایق من : به اداب و رسوم پایبندم
  • ماشین من : سانتافه زرد
  • آدرس وبلاگ : ندارم
  • غذای مورد علاقه : پاستا
  • ورزش مورد علاقه : شنا
  • تیم مورد علاقه : پرسپولیس
  • خواننده مورد علاقه : مرتضی پاشایی
  • فیلم مورد علاقه : خوناشام
  • بازیگر مورد علاقه : پوریا پورسرخ
  • کتاب مورد علاقه : رمان
  • حالت من : خوشحال
  • فریاد من : خیلی دلم می خواست فریاد بزنم اما هر وقت خواستم فریاد بزنم یکی جلوی دهنمو گرفت و گفت هیس دختر ها فریاد نمی زنند
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : تیر
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 20394_headxuaf9cbx63qh68m7r16s27c1aor2re5dz.jpeg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

غاغا خووووشحال میشم بیاین و نظر هم بذارن

http://www.hamkhone.ir/member/30417/blog/view/134028/
دوست دووووووووووورم اجی رها

10 سال پيش

ز درد های کوچک است که آدم می نالد !
وقتی ضربه سهمگین باشد ، لال می شوی . . .

10 سال پيش

سلامتی آدمای بی کینه که وقتی یکی رو دوست دارن، هرچقدرم اذیتشون کنه، هرچقدرم ناراحتشون کنه، باز یادشون میره و دلشون براش تنگ می شه...!


10 سال پيش

چیزی در تو

مرا به دلدادگی می برد

آن سان که گل ها

با کمند عطرها

پروانه ها را به دام می کشند

چیزی در تو

مرا به احساس عاشقانه می برد

آن سان که برکه ها

ترانۀ رنگین کمان ها را

با لحن لالائی

برای ماه می خوانند

چیزی در تو

مرا به جاهائی می برد

که هرگز نرفته ام

به سلام اوّلین گل سرخ

به حضور سبز دستانت

به آغوش اوّلین شب عشق

که پر از نازُ نیازُ بوسه است

چیزی در تو

دنیا را خالی می کند

تا تو تنها اوی من باشی !


10 سال پيش

میروم تا میخانه کمی مست بکنم

جرعه بالا بزنم آنچه نبایست بکنم

انقدر مست که اندوه جهانم برود

استکان روی لبم باشدو جانم برود.

برودهرکه دلش خواست شکایت بکند

شهر باید به من الکلی عادت بکند

10 سال پيش

انگشتان من به گره خوردن با انگشتان تو عادت داشته اند !

نیستی و حالا این قاتلان زنجیره ای شده اند

بختک جان دیوارهای این شهر