متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - parastoo2500

  • جنسیت : زن
  • سن : 38
  • کشور : ایران
  • استان : خوزستان
  • شهر : اهواز
  • فرم بدن : هیکل ورزشی
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : نمیکشم
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : متاهل
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : خوب
  • شغل : خانه دار
  • وضعیت کار : تمام وقت
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : چپ و اصلاح طلب
  • خدمت : فراری
  • شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
  • درباره من : خیلی خیلی ماه هستم
    خیلی هم مهربونم
    .
    .
    .
    در کل یه فرشتم
  • علایق من : یه سری علایقم که به شما ربطی نداره
    باقیشون هم خصوصی هستن
  • ماشین من : بعدا که خریدم میگم بهتون قول میدم
  • آدرس وبلاگ : ندارم
  • غذای مورد علاقه : همه غذاهای مامانم
  • ورزش مورد علاقه : فوتبال و شنا
  • تیم مورد علاقه : یونتوس
  • خواننده مورد علاقه : بابک جهان بخش
  • فیلم مورد علاقه : پدر خوانده
  • بازیگر مورد علاقه : رابرت دنیرو
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • حالت من : انتخاب كنيد
  • فریاد من : ؟؟؟!!!
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : خرداد
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 2058_headua5bjra83guts53eb5puoaxrmpv1rczcdud.jpg
  • آهنگ پروفایل : مگه میشه آهنگ گذاشت ؟؟؟


7 سال پيش

سلام
من سیاوش هستم
تمایل داری بیشتر همدیگه رو بشناسیم؟

7 سال پيش

انسانهای خوب خوشه های
مرواریدند
ڪه داشتن
آنها ثروت
ودیدن آنها
لذت است

7 سال پيش

روزی که رفت از یاد

روزی که داد بر باد

تا باد چنین باد

داد و بیداد، که تا باد چنین باد

7 سال پيش

زندگی دفترے از خاطره هاست؛
یك نفر در دل شب
یك نفر در دل خاك
یك نفر همدم خوشبختی هاست
یك نفر همسـفـر سخـتـی هاست

چشم تا بازڪنیم
عمرمان میگذرد، ما همہ رهگذریم؛
آنچہ باقیست فـقـط خوبی هاست

7 سال پيش

بزن پلڪے بہ هم گاهے ببین من زندہ ام یا نہ؟
شڪستے قاب چشمم را ببین جان ڪندہ ام یا نہ؟

نشستہ روے این میز و عذابم را نمے بینے
تو را تا اوج این قصہ خودم آوردہ ام یا نہ؟

بہ این لبخند زیباے تو معصومانہ مے خندم
خبر دارے تو از آہ پس از هر خندہ ام یا نہ؟

قلم را دست مے گیرم، خجالت مے ڪشم از تو
تو مے فهمے ڪہ از عطر تنت آڪندہ ام یا نہ؟

خودت رابردے و رفتے ...من اما عاشقت ماندم
حسابم ڪن همین حالا ببین بازندہ ام یا نہ؟

نگاهے ڪن بـہ بــالا و بگــو در گوش مـن آیا
ڪسے مے دید از بالا ڪہ من هم بندہ ام یا نہ؟

7 سال پيش

می خواستم همہ ڪارهایم را بڪنم
و سر فرصت بہ دنبال او بروم

می خواستم اول دنیا را عوض ڪنم
ڪتاب هایم را بنویسم اسم و
رسم بہ هم بزنم

برنده شوم و بعد با دست هاے پر بہ
دنبالش بروم خبر نداشتم ڪہ عشق
منتظر آدم ها نمی ماند...