متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - nazi33

nazi33
672
  • جنسیت : زن
  • سن : 27
  • کشور : ایران
  • استان : تهران
  • شهر : آرادان
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : انتخاب كنيد
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : سوم
  • دلیل اخطار : بکار بردن الفاظ زشت|MR_king
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

ﭼــﻪ ﻗﺎﻧــﻮﻥ ﻧﺎﻋــﺎﺩﻻﻧــﻪ ﺍﯼ !
ﺑــﺮﺍﯼ ﺷــﺮﻭﻉ ﯾــﮏ ﺭﺍﺑﻄــﻪ ,
ﻫــﺮ ﺩﻭ ﻃــﺮﻑ ﺑﺎﯾــﺪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨــﺪ …
ﺍﻣــﺎ …
ﺑــﺮﺍﯼ ﺗﻤــﺎﻡ ﺷﺪﻧــﺶ ,
ﻫﻤﯿــﻦ ﮐــﻪ ﯾــﮏ ﻧﻔــﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫــﺪ ﮐﺎﻓﯿﺴــﺖ …

10 سال پيش

ﺷﻮﻫﺮ : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
ﺯﻥ : ﻧﻪ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﻢ
ﺯﻥ : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻣﻦ ﺗﻮ ﭼﯽ؟ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﺷﻮﻫﺮ : ﻧﻪ ! ﻣﻨﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ !..
ﯾعنﯽ ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕِ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎ مردا

+5

10 سال پيش

به دیدارم بیا هر شب

در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند

دلم تنگ است

بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند

شبم را روز کن در زیر تن‌پوش سیاهی‌ها

دلم تنگ است

بیا بنگر چه غمگین و غریبانه

در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال

دلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌ها

و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

بیا، ای هم‌گناه من درین برزخ، بهشتم نیز و هم دوزخ

به دیدارم بیا، ای هم‌گناه ای مهربان با من

که اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی‌گناهی‌ها

و من می‌مانم و بیداد و بی‌خوابی

در این ایوان سرپوشیده‌ی متروک

شب افتاده‌ست و در تالاب ِ من دیری‌ست

که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها، پرستوها

بیا امشب که بس تاریک و تنهایم

بیا ای روشنی، اما بپوشان روی

که می‌ترسم تو را خورشید پندارند

و می‌ترسم همه از خواب برخیزند

و می‌ترسم همه از خواب برخیزند

و می‌ترسم که چشم از خواب بردارند

نمی‌خواهم ببیند هیچ کس ما را

نمی‌خواهم بداند هیچ کس ما را

و نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب

پرستوها که با پرواز و با آواز

و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایی

نمی‌خواهم بفهمانند بیدارند

شب افتاده‌ست و من تنها و تاریکم

و در ایوان و در تالاب من دیری‌ست در خوابند

پرستوها و ماهی‌ها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من !

بیا ای یاد مهتابی !


10 سال پيش

تو زندگی ، یه جایی هست ،

بعد از کلی دویدن ،

یهو وایمیستی ،

سرتو میندازی پایین و آروم میگی :

دیگه زورم نمی رسه !

10 سال پيش

سرانجام کشف شد که

صاحب بیمارترین افکار و خشن ترین قلبها

مردانی هستند که زود به زود عاشق می شوند . . .

5+