ﭼــﻪ ﻗﺎﻧــﻮﻥ ﻧﺎﻋــﺎﺩﻻﻧــﻪ ﺍﯼ !
ﺑــﺮﺍﯼ ﺷــﺮﻭﻉ ﯾــﮏ ﺭﺍﺑﻄــﻪ ,
ﻫــﺮ ﺩﻭ ﻃــﺮﻑ ﺑﺎﯾــﺪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨــﺪ …
ﺍﻣــﺎ …
ﺑــﺮﺍﯼ ﺗﻤــﺎﻡ ﺷﺪﻧــﺶ ,
ﻫﻤﯿــﻦ ﮐــﻪ ﯾــﮏ ﻧﻔــﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫــﺪ ﮐﺎﻓﯿﺴــﺖ …
- جنسیت : زن
- سن : 27
- کشور : ایران
- استان : تهران
- شهر : آرادان
- فرم بدن : انتخاب كنيد
- اندازه قد : انتخاب كنيد
- رنگ مو : انتخاب كنيد
- رنگ چشم : انتخاب كنيد
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : انتخاب كنيد
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
- وضعیت بچه : انتخاب كنيد
- وضعیت سواد : انتخاب كنيد
- نوع رشته : انتخاب كنيد
- درآمد : انتخاب كنيد
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : انتخاب كنيد
- دین : انتخاب كنيد
- مذهب : انتخاب كنيد
- دید سیاسی : انتخاب كنيد
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : انتخاب كنيد
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : انتخاب كنيد
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : انتخاب نشده
- فریاد من : انتخاب كنيد
- اپراتور : انتخاب نشده
- نماد ماه تولد : انتخاب نشده
- تعداد اخطار : سوم
- دلیل اخطار : بکار بردن الفاظ زشت|MR_king
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
ﺷﻮﻫﺮ : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
ﺯﻥ : ﻧﻪ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﻢ
ﺯﻥ : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻣﻦ ﺗﻮ ﭼﯽ؟ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﺷﻮﻫﺮ : ﻧﻪ ! ﻣﻨﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ !..
ﯾعنﯽ ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕِ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎ مردا
+5
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر تنپوش سیاهیها
دلم تنگ است
بیا بنگر چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سر پوشیده وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا، ای همگناه من درین برزخ، بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بیگناهیها
و من میمانم و بیداد و بیخوابی
در این ایوان سرپوشیدهی متروک
شب افتادهست و در تالاب ِ من دیریست
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم تو را خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم که چشم از خواب بردارند
نمیخواهم ببیند هیچ کس ما را
نمیخواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمیخواهم بفهمانند بیدارند
شب افتادهست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیریست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !
10 سال پيش MohammadSTAR
تو زندگی ، یه جایی هست ،
بعد از کلی دویدن ،
یهو وایمیستی ،
سرتو میندازی پایین و آروم میگی :
دیگه زورم نمی رسه !
سرانجام کشف شد که
صاحب بیمارترین افکار و خشن ترین قلبها
مردانی هستند که زود به زود عاشق می شوند . . .
5+