متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - nafas18

  • جنسیت : زن
  • سن : 27
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : انتخاب كنيد
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

سلام دوست عزیز خوبی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من داریوشم از کرمانشاه خوشحال ممیشم با هم دوس شیم
اگه تمایل داری بزنگ
936-710-53-79
تابستونا میام دماوند.کجای دماوندی؟؟؟؟؟؟؟؟؟من خیلی اومدم لاریجان و رینه . ایرا و .....

10 سال پيش

میگن چینیه اومده بوده ایران لاف میومده که: آره ما انقد تو
چین غذاهای سمی خوردیم که بدنمون مقاوم شده ،بردنش
یه پرس غذای دانشگاه بهش دادن بنده خدا الان توکماست

+5

10 سال پيش

نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی / گرچه او کرد دل از سنگ ، تو تقصیر نکردی / شرمسار تو ام ای دیده ، از این گریه ی خونین / که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی .

10 سال پيش

معلم انشاء به بچه ها ميگه موضوع انشاء اين دفعه اينه که :

اگر مديرعامل بوديد چه ميکرديد ؟

بعد ميبينه همه تند و تند و با هيجان شروع کردند ،

به نوشتن بجز يک نفر که نشسته و داره از پنجره بيرون رو تماشا می کنه ،

معلمه ازش ميپرسه : چرا تو هيچی نمينويسی ؟
.
.
بچه ميگه : منتظرم تا منشی ام بياد

10 سال پيش

معلم انشاء به بچه ها ميگه موضوع انشاء اين دفعه اينه که :

اگر مديرعامل بوديد چه ميکرديد ؟

بعد ميبينه همه تند و تند و با هيجان شروع کردند ،

به نوشتن بجز يک نفر که نشسته و داره از پنجره بيرون رو تماشا می کنه ،

معلمه ازش ميپرسه : چرا تو هيچی نمينويسی ؟
.
.
بچه ميگه : منتظرم تا منشی ام بياد

10 سال پيش

ب سلامتیه دختری ک سر سفره عقدش بجای گفتن با اجازه ی بزرگترا؛ گفت

با اجازه ی عشقی ک نزاشتن بهش برسم . . . ×