متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    ای فرزند آدم

  • تعداد نظرات : 1
  • ارسال شده در : ۱۳۹۴/۱۲/۲۴
  • نمايش ها : 469

و خداوند سکوت را آفرید

ای فرزند آدم...

ای فرزند آدم...

من تو را آفریده ام و از حال درون تو باخبرم,

اسرار تو را می دانم و برملا نمی کنم.

تنها کسی هستم

که مطمئنی به تو خیانت نمی ورزم,

از تو کوچکتر نیستم و هیچگاه پایان نمی پذیرم.

سرچشمه و منبع همه عشق ها و محبتها

منم.

تو را برای خودم درست کرده و پرداخته ام.

به من روی آور و با من انس بگیر.

از دیگران بگریز و در من بیاویز,

تو مال منی,نه از آن دیگران,

اگر یک قدم به سوی من بیایی ده قدم سوی تو برخواهم داشت.

ای فرزند آدم...

من سخنانت را می شنوم وقتی که با من حرف می زنی

و درد دل باز می گویی.

تو نیز سخنان مرا در کتاب من بخوان که فرشتگانم بر تو فرود آورده اند

و من بدان وسیله با تو سخن می گویم.

اگر با من انس بگیری تو را از همگان بی نیاز می کنم

و اگر با غیر من مانوس شوی در هر کاری محتاج

و گرفتار خواهی ماند.

از کسی جز من بیم نداشته باش و مهراس,

به یاد آور که هیچ قدرتی یارای مقابله با اراده من را ندارد.

از یاد مبر که هیچ اتفاقی در عالم

جز به خواست من نمی افتد.

من همنشین کسی ام که به یاد من باشد,

من از رگ گردن به تو نزدیکترم و تو را از خودت بهتر می شناسم,

در هیچ حالی فراموشم مکن و یاد مرا

از خود دور مساز.

در خلوت خود به اندیشه بنشین

و در تنهایی خود سخنان مرا بشنو,

نعمت های مرا بشمار و خطاهای خودت را به یاد آر,

مرا دوست داشته باش

و محبتم را در دل دیگران نیز بیانداز,

مهربانی های مرا برایشان بازگو کن

و سایه سار لطف مرا بر فراز وجودشان

نشان ده.

 

ای فرزند آدم...

دل به دنیا مبند و با دنیا انس مگیر.

دنیا بسیار کوچکتر از آن است که پاداش و مزد حتی لحظه ای از خاطر تو باشد

و بهای حتی پاره ای از دل تو شمرده شود.

جان آسمانی تو جز من قیمتی ندارد

و جز بهشت من هیچ چیز نمی تواند

هزینه وجود تو را جبران کند.

 

اگر چشم تو می دید آنچه را برای اولیای خود آماده کرده ام

قلب تو آب می شد

و جان تو به شوق از تن به در می رفت.

این ها پاداش دلی است که تنها به من گره خورده

و فقط مرا در خود جای داده.

 

به دل خود نگاه کن,

هر قدر دلت به دنیا بسته باشد

همانقدر محبت مرا از دلت بیرون کرده ای

چرا که هیچگاه من محبت خود و محبت دنیا را

در یک دل جمع نمی کنم.

ای فرزند آدم...

درشگفتم چگونه تو با مردم انس می گیری

و به دیگران دل می بندی در حالی که می دانی

تنها خواهی مرد

و می دانی تنها در قبر خواهی خفت

و تنها در پیشگاه من خواهی ایستاد

و تنها حساب پس خواهی داد؟

آیا اندیشیده ای چقدر تنها خواهی بود؟

ساعتی؟

روزی؟

ماهی؟

سالی؟

چند هزار سال؟

چند میلیون سال؟

با خودت فکر کن وبیاندیش.

هرقدر که قرار است پس از مرگ با من تنها باشی

در دنیا با من انس بگیر.

اگر لحظه ای,لحظه ای

و اگر همیشه,همیشه.

 ای فرزند آدم...

تو را نیافریده ام تا تنهایی و بی کسی مرا

برطرف سازی

و بیمناک و غمگین نبودم تا تو بخواهی

انیس و همدم من شوی,

بلکه تو را خلق کردم تا مرا بشناسی

و روزگاری دراز عبادتم کنی

و مرا هماره سپاس گویی

و صبحگاه و شامگاه تسبیح گوی من باشی.

 

من به تو نیازمند نیستم.

اگر همه مخلوقات من جمع شوند

و صف در صف به طاعت من بایستند و سر به آستان من بسایند

به اندازه سر سوزنی در ملک و اقتدار من

نخواهند افزود,

این تو هستی که به من نیاز داری

و این دل توست که تنها با من خو می گیرد و

آرام می یابد.

 

ای فرزند آدم...

دل تو حرم من است,

چگونه در حرم من بیگانه را راه می دهی؟

جان تو منزلگاه عشق من است,

چگونه در این منزلگاه,محبت دیگران را

پذیرایی می کنی؟

وجود تو فرش قدمهای یاد من است,

چگونه یاد دیگران قدم بر این فرش

می نهد؟

 

به من اعتماد داشته باش.

از من مگریز,

زبانت را با نام من,دلت را با عشق من و قلبت را

با یاد من تازه کن.

من دوست آن کسم که دوستم بدارد,

من همنشین آن کسم که با من بنشیند,

من همدم آن کسم که با من مانوس شود.

 

ای فرزند آدم...

من همدل آن کسم که همراهم باشد.

پس به سوی کرامت و مصاحبت من بشتاب

و با من انس بگیر تا با تو انس بگیرم.

مرا انتخاب کن تا من هم تو را برگزینم,

از من بپذیر تا من نیز از تو بپذیرم و در محبت به تو شتاب کنم.

ای فرزند آدم...

هر که دل به دوستی کسی بندد

سخنش را راست می داند و تایید می کند,

هر که از دوستی کسی خوشنود باشد

از کارهای او خوشنود می گردد

 

هر که به دوستی کسی اعتماد کند

به او اعتماد می کند,

هر که به دوستی کسی مشتاق باشد

در حرکت به سوی او سستی نمی کند.

پس چرا...؟

چرا...؟

چرا...؟

 

پس چگونه کتابم را زیر پا می نهی و دنیا را 

بر سر خویش می گذاری,

چگونه خانه خویش را برافراشته ای اما خانه مرا

فرو میریزی؟

چگونه به خانه خود دل می بندی اما از خانه من می گریزی؟

مساجد خانه های من در زمین هستند,

آیا می شود کسی به دیدنم بیاید و در خانه ام قدم بگذارد,

اما از او پذیرایی نکنم و میهمان خود را گرامی ندارم؟

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


๓คh๓໐໐໓
ارسال پاسخ

مرســـــــے