متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - eli_shz

  • جنسیت : زن
  • سن : 90
  • کشور : ایران
  • استان : بوشهر
  • شهر : بوشهر
  • فرم بدن : انتخاب كنيد
  • اندازه قد : انتخاب كنيد
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : دیگر..
  • وضعیت تاهل : انتخاب كنيد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : انتخاب كنيد
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : انتخاب كنيد
  • درباره من : انتخاب كنيد
  • علایق من : انتخاب كنيد
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
  • حالت من : انتخاب نشده
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : انتخاب نشده
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 149977_headaqra1vc9vnt4yo3mdthe7u5v2db2ae6au.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

3 هفته پيش

نازنینم ...
امروز بیشتر از دیروز دوستت میدارم
.....
و فردا بیشتر از امروز !
و این ضعف من نیست از قدرت
توست !

3 هفته پيش

مصرعی از قلب من
با مصرعی از قلب تو
شاه بیتی می شود در دفتر و دیوان عشق

3 هفته پيش

شبانه شعری چگونه توان نوشت

تا هم از قلبِ من سخن بگوید، هم از بازویم؟

که در فراسوهای عشق تو را دوست میدارم...

در فراسوهای مرزهای تنت تو را دوست میدارم ...

4 هفته پيش

من کل آرامشمو مدیون یه نفرم

4 هفته پيش

دیدم که از دستت عصبانی نیستم؛
دلشکسته نیستم،
قهر نیستم،
خلاصه اینکه من دیگر
با تو "هیچ چیز" نیستم..
#جمال_ثریا

4 هفته پيش

برای گفتن من شعر هم به گل مانده
نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده
صدا كه مرحم فریاد بود زخم مرا
به پیش درد عظیم خجل مانده
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گرهم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست
دیری است كه از خانه خرابان جهانم
بر سقف فروریخته ام چلچله ای نیست

((شهیار قنبری))