بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    معنای عشق

  • تعداد نظرات : 4
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۶/۰۴
  • نمايش ها : 418

حبیب آقا، نه کافه رفته است، نه کتاب خوانده است و نه سیگار برگ برلب گذاشته و کلاه کج بر سر.

نه با فیلم تایتانیک گریه کرده است و نه ولنتاین میداند چیست.
اما صدیقه خانم که مریض شد، شبها کار میکرد و صبحها به کار خانه میرسید.
در چشمانش خستگی فریاد میزد، خواب یک آرزو بود. اما جلوی بچه ها و صدیقه خانوم ذره ای ضعف بروز نمیداد.
حبیب آقا عشق را معنا میکرد، نمایش نمیداد.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


saz12
ارسال پاسخ

ایول داشته

amir1362
ارسال پاسخ

خیلی لذت بردم ممنون

kourosh37
ارسال پاسخ

عالي بود .... ممنون ...

pa1371
ارسال پاسخ

قشنگ بود مرسی