متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من

تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من

ناله زیر و زار من زارترست هر زمان

بس که به هجر می‌دهد عشق تو گوشمال من

نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو

دست نمای خلق شد قامت چون هلال من

پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی

می‌رسد و نمی‌رسد نوبت اتصال من

خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند

هم به مراد دل رسد خاطر بدسگال من

برگذری و ننگری بازنگر که بگذرد

فقر من و غنای تو جور تو و احتمال من

چرخ شنید ناله‌ام گفت منال سعدیا

کاه تو تیره می‌کند آینه جمال من

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


nazi9189
ارسال پاسخ

احسنت
مرحبا

amir_sakett
ارسال پاسخ

ممنون

پریسا
ارسال پاسخ
yasamin14
ارسال پاسخ

خیلی عالی مرسی

ѕнєуɗα
ارسال پاسخ
sepide18
ارسال پاسخ

ممنون داداش

قشنگه