بلاگ كاربران


 

پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید:


«مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»


دختر جوان با صدای بلند گفت:


«نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند.


پس از چند دقیقه دختر به سمت آن پسررفت و در کنار میزش به او گفت:


... «من روانشناسی پژوهش می کنم و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند،گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟»


پسر با صدای خیلی بلند گفت:


«200 دلار برای یک شب!!؟ خیلی زیاد است!!!»


وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند، پسر به گوش دختر زمزمه کرد:


« من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص بیگناهی را گناهکار جلوه بدهم.»


نظرات دیوار ها


sonea
ارسال پاسخ

زیبا بود

mahdis18
ارسال پاسخ

عااااالی بود ممنون

(:
ارسال پاسخ

ممنون

lidakhanoom
ارسال پاسخ

خخخخخخخخخ واقعیت اینطوره دیگه

elisa20
ارسال پاسخ

mamnon kheyli bahal bod

mrb62
ارسال پاسخ

ممنون

TutU
ارسال پاسخ

ایول

raha6508
ارسال پاسخ

لبخند...
جالب بود...

marya1370
ارسال پاسخ


ممنون

Amir_ehsan
ارسال پاسخ

ممنون

AZAD
ارسال پاسخ

tnx

صبا
ارسال پاسخ
кнαησσм gσℓ
ارسال پاسخ

کیوان دیوونه

hamid001
ارسال پاسخ

بعععععله خیلی جالب بود

mona_rt
ارسال پاسخ



مرسی

мя_κıпɢ
ارسال پاسخ
mehdi2191
ارسال پاسخ
parni
ارسال پاسخ



beham miumadan

mersi

shabgardetanha
ارسال پاسخ

عالی بود ممنون

afsoon63
ارسال پاسخ

خیلی جالب بود.
ممنون.

jj12
ارسال پاسخ

جالب بود ممنون دعوت کردید

آرش
ارسال پاسخ

دمش گرم

hedieh
ارسال پاسخ

خیلی جالب....

ممنون


nayrika0098
ارسال پاسخ

جالب بود مرسی

AZIZIAN
ارسال پاسخ

خیلی جالب بود ، برای همچین دخترایی باید یه همچین جوابی داد