متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    کرامت شهید

  • تعداد نظرات : 0
  • ارسال شده در : ۱۳۹۲/۰۴/۰۶
  • نمايش ها : 103

شبی از شبهای ماه محرم که همه اعضاء خانواده به روضه رفته بودند دل درد شدیدی گرفته بودم آنچنان که مثل مار حلقه می زدم وبه خاک می غلطیدم ناگهان چشمم به عکس قاسم افتاد ،پیش خودم گفتم :خدایا اگر پسرم شهید واقعی است باید مرا شفا دهی خواب رفتم در خواب دیدم دیدم قاسم آمد و خنده بر لبش بود به طرف یخچال رفت تا آب بخورد گفتم :بابا اگر آب می خوری مقداری هم به من بده لیوانی پر از آب کرد وبه دست من داد وگفت :بابا آب را بخورید تا خوب شوید تمام آب را نوشیدم واز خواب پریدم اما قاسم را ندیدم برخواستم ولامپ را روشن کردم وچندین بار صدایش کردم اما کسی را ندیدم وقتی به خود آمدم بیماری ام کاملاً خوب شده است.

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !