متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


دوباره بارید از آسمون شهر برف
زوده ولی پاییز نیومده در رفت
میان پایین از بالا دونه های برف
الهی شکر همه چی روبراهه مرد
همون که روزی بود اونقدی که روزی بود
راضی بود بسش بود دنیا توی دستش بود
زیر پاش لغزش شد ، دنیاش بی ارزش شد
طرد شد ، سرد شد توی مشکل غرق شد
شدش یه مرده مرده بین زنده ها
همیشه تک و تنها دور از اجتماع
دیر اومد و زود رفت غرورشو خورد کرد
امروز و فرداهاش از دیروزش پوچ تر
تکوندم شونه هامو اشک روی گونه هامو
واسادم رو جفت پاهامو زیر پرچم خدام
کندن قله رو همه این آدمای مسخره
حتی شهرم پر تنش هر روزش یه جور مسئله

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


darya20
ارسال پاسخ