دیوار کاربران
Asemon
۱۴۰۲/۱۰/۰۴
روزی در قطار، سوت که به صدا درآمد، چیزی در درونم به غلیان افتاد. ناخوش بودم. به ریخت مردم نگاه کردم. مسافرهای واگنهای تختدار مایهٔ غرور ما نیستند. مجموعهٔ عجیب و غریبی بود از پک و پوزهای منحوس یا مبتذل. به عادلها فکر کردم. فکر کردم که تنها عدالت ممکن دقیقاً تقسیم تازهای است از بیعدالتی. ما انقلاب میکنیم تا واگنهای تختدار را کسانی دیگر بگیرند. |
|
zohre_65
۱۴۰۲/۱۰/۰۴
zohre_65 :
به عقیدهی من، امید، گلیست که سنگ را شکافته و جسورانه از شکاف کوچکی بیرون زده. بارانیست که میانهی تابستان و بیهیچ دلیل منطقیِ قانع کنندهای به کویر تشنهای باریده، لبخندیست که پس از اشکهای فراوان، بیاختیار بر لبی نقش بسته و نوزادیست که پس از سی و چندسال انتظار و درست زمانی که هیچکس فکرش را هم نمیکرده، متولد شده...
امید تنها چیزیست که ما را کنار هم و به زیستن متصل نگاه داشته و تنها چیزی که به خاطر آن دوام آوردهایم... به همدیگر امید تعارف کنیم. این چیزی از ما کم نمیکند اما باعث میشود تاریکیهای حوالیمان کمتر شود و در جهان روشنتری به بقا فکر کنیم. نرگس_صرافیان_طوفان {H}{H}{H} دلتون پر از امید شاد باشید گرامی..:mainim ممنون |
|
korosh_ts
۱۴۰۲/۱۰/۰۲
به عقیدهی من، امید، گلیست که سنگ را شکافته و جسورانه از شکاف کوچکی بیرون زده. بارانیست که میانهی تابستان و بیهیچ دلیل منطقیِ قانع کنندهای به کویر تشنهای باریده، لبخندیست که پس از اشکهای فراوان، بیاختیار بر لبی نقش بسته و نوزادیست که پس از سی و چندسال انتظار و درست زمانی که هیچکس فکرش را هم نمیکرده، متولد شده... |
|
shab
۱۴۰۱/۱۲/۲۱
گرفته است جهان را غبار بی دردی |
|
rayan_send
۱۴۰۱/۱۲/۱۹
اگر بر بلندای قلهٔ شادی باشید، دیگر قادر نیستید قدرش را بدانید. |
|
shab
۱۴۰۱/۱۱/۱۹
درویشی، شیخ را از بندگی سؤال کرد که: |
|
ERFAN92
۱۴۰۱/۱۱/۱۲
بــیا با پنجه راه برویم |
|
ERFAN92
۱۴۰۱/۱۰/۰۸
فقط یک شادی در زندگی وجود دارد |
|
vahid2727
۱۴۰۱/۱۰/۰۱
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا |
|
ERFAN92
۱۴۰۱/۰۹/۳۰
پاییز ثانیه ثانیه می گذرد، |