متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


تفنگت را زمین بگذار؛

که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار…

تفنگِ دستِ تو یعنی؛ زبانِ آتش و آهن

من امّا پیشِ این اهریمنی‌؛ ابزارِ بنیان کن، ندارم جز زبانِ دل…

دلی لبریز از مهرِ تو؛ ای با دوستی، دشمن!

نظرات دیوار ها


korosh_ts
ارسال پاسخ

شعر
رهایی‌ست
نجات است و آزادی.

تردیدی‌ست
که سرانجام
به یقین می‌گراید
و گلوله‌یی
که به انجامِ کار
شلیک
می‌شود.
آهی به رضای خاطر است
از سرِ آسودگی.

Aria44
ارسال پاسخ

من امّا پیشِ این اهریمنی‌؛ ابزارِ بنیان کن، ندارم جز زبانِ دل…
احسنت

arsham00
ارسال پاسخ