متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    رفت و ...

  • تعداد نظرات : 10
  • ارسال شده در : ۱۴۰۱/۰۲/۱۶
  • نمايش ها : 200

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد

دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد

در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت

هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد

زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند

اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد

آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک،

شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد

با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد

با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد

ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم

یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد

جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت

گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد

یک عمر به سودای لبش سوختم و آه

روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد

یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر

رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد

با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت

مصداق همان وای به حال دگران شد

 

حامد عسکری

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


Arman33
ارسال پاسخ

زیبا بود . سپاس

SA00
ارسال پاسخ

Amineh :
{67}


SA00
ارسال پاسخ

ممنون از حضور و لطفت همگی شما
سلامت و به دورازغم ...حال دلتون همیشه خوش
سپاسگزارم

Tom Cat
ارسال پاسخ
toya
ارسال پاسخ
moritez
ارسال پاسخ

زییییییباااااااا بود


omid63
ارسال پاسخ

زیبا بود

salin
ارسال پاسخ

زیباست
مرسی

SA00
ارسال پاسخ


خلاصه این شعر هم بر دل نشست و شریک با هم