متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    زن شاعر...

  • تعداد نظرات : 1
  • ارسال شده در : ۱۳۹۶/۰۴/۲۶
  • نمايش ها : 211

همانطور که روی تخت دراز کشیده بودم و صدای باران سرما را بین انگشتان پاهایم میکشاند
به حرف های مادربزرگ فکر میکردم
وقتی قطره مربای تمشکش از لای سوراخ های نان سنگکش بیرون میریخت نگاهم کرد و گفت دختر جان
جای اینکه پولاتو بدی این کاغذ پاره هارو بخری جمعشون کن.. پس فردا که  یکی پس کلش خورد و اومد گرفتت لازمت میشه..
 من هم که به تفسیر هایشان عادت کرده بودم نگاهی به کتابی که امروز خریده بودم انداختم..
چهره متعجب نیما یوشیج روی جلد از حرف های مادربزرگ ...

غلتی زدم و پتو را تا بالای سر
روی خودم کشیدم..
تمام تلاشم برای خوابیدن بی فایده بود..
پتو را کنار زدم و سعی کردم فقط چشمهایم بیرون باشد..
نگاهم به کاغذ  چروکی افتاد که یک ساعت پیش حسابی حالم را گرفته بود..
وقتی که مادرم نمک قرمه سبزی اش را امتحان میکرد و من با ذوق از او خواستم  متن جدیدم را گوش دهد..
و  او همانطور که با قاشق دهن زده اش خورشت را هم میزد گفت
تو اخرش خل میشی..
هیچکسم نمیاد بگیرتت..
و من با صورتی که انگار پتکی در ان کوبیده اند برگشتم و روی تخت پخش شدم..

حالا که خوب فکر میکنم
ما زن ها
باید تمام تلاشمان را
برای یاد گرفتن ترشی و مربا و فسنجان به خرج دهیم
تا مبادا شوهر گیرمان نیاید..
اگر جنسیتت مونث است
باید جای خواندن شعر های صائب و پرواز بین هشت کتاب سهراب
خووب یاد بگیری قرمه سبزی ات چگونه جا بیوفتد
وگرنه خدایی نکرده ممکن است اقایتان شلوارش دوتا شود..
به نسل ما یاد داده اند
مردها از شما غذای گرم میخواهند
در حالی که هر زن نادانی میتواند اشپز و همخواب خوبی باشد
اما دوست خوبی برای شوهرش
و مادری فهمیده  برای کودکانش چه؟
#فاطمه_بهار

@Baharavid

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


mobinaa
ارسال پاسخ

لایک