متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


  • زن شاعر...

  • همانطور که روی تخت دراز کشیده بودم و صدای باران سرما را بین انگشتان پاهایم میکشاندبه حرف های مادربزرگ فکر میکردموقتی قطره مربای تمشکش از لای سوراخ های نان سنگکش بیرون میریخت نگاهم کرد و گفت دختر جان جای اینکه پولاتو بدی این کاغذ پاره هارو بخری جمعشون کن.. پس فردا که  یکی پس کلش خورد و اومد گرفتت لازمت میشه.. من هم که به تفسیر هایشان عادت کرده بودم نگاهی به کتابی که امروز خریده بودم انداخ…
  • انتهای جاده...

  • برایم شعر بفرست  حتیشعرهایی که عاشقان دیگرتبرای تو می گویندمی خواهم بدانمدیگران که دچار تو میشوندتا کجای شعر پیش میروندتا کجای عشقتا کجای جاده ای که مندرانتهای آن ایستاده ام!
  • اولی...

  • هرکسی بعدش امد،امد بالابری پایین بیای اون فرد اول اول جایش را به کسی نمیدهد که نمیدهد بازهم با شنیدن نامی هم اسمش حواست پرت میشود بازهم اگر کسی هم صوت صدای او صدایت کند با ذوق رویت را برویش میکنی تابلکه او باشد قبول کن هرچقدر هم بدبوده باشد اما اگربرگردد حاضری پذیرایش باشی خودمانیم اما هرچه کنی اولی اولی میماند همیشه دلت میخواهد کسی مثل اورا پیداکنی تا به دلت بگویی خوب این که هست امانمیشو…
  • دلتنگ

  • اعوذبالله من الدلتنگی...
  • انتخاب..

  • سردم شده بود..از صدای بارانی که خودش را به پنجره میکوبید.. بیدار شدم... صدایش زدم..دستم را به سمتش بردم ولی نبود.. میدانستم کجاست.. ارام نگاهم به طرف پنجره بزرگِ توی پذیرایی رفت... عادتش بود.. نیمه شبها وقتی صدای باران خانه را پر میکرد.. مینشست کنار پنجره و قهوه میخورد..گهگاهی بوی سیگارش را میشنیدم... نشستم کنارش و سرم را روی شانه اش گذاشتم..دستش را بین موهای بهم ریخته ام رها کرد.. انگار دستانش دن…
  • اغوش تابستان

  • جانِ دلتابستان اغوشش را برایمان گشود...اوسالهاستروزهایش را بلند کردهتا هرکه رفتهفرصت برای امدن داشته باشد..در گرمای هوایشدستان تنها یخ نزند..و نگاهی سرد نشود..تابستان فصل دوست داشتن های اتشین است..داغ نبودنت رابر دلش نگذار... #فاطمه_بهارتابستونتون مباااارکدلاتون گرم…
  • نویسنده...

  • میدانی نویسنده بودن کجایش درد دارد؟آنجا که درد هایت را می نویسیبغض هایت را ثبت میکنینبودنش را سطر  به سطر فریاد میزنی...همه میخوانندجز کسی که باید....کسی که این نوشته ها سند خورده به نامش...
  • یکی ازما

  • جانِ دلم تمام این شعر هاشب بخیری است که باید به تو میگفتم و نبودی که بگویم....کاش برسد به دستت این نوشته ها...کاش...لااقل یکی از ما شبش بخیر باشد...
  • کا

  • خواسته ی زیادی نبود اینکه  سرمان روی یک بالشت باشد و شبمان را زیر یک سقف سحر کنیم اما نشد؛خواسته ی زیادی بود که تو باشی و من باشم اما مالِ هم نباشیم اما شد...کاش خدا برای این فعل های به هم ریخته کاری بکند...
  • کسی...

  • دیدین وقتى گوشیمون ٣، ٢ درصد بیشتر شارژ نداره، سریع شارژرو پیدا میکنیم که تا خاموش نشده به دادش برسیمکاش هر کدوممون یکیو داشتیم، همینجورى …