متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - mehran_85

  • جنسیت : مرد
  • سن : 37
  • کشور : ایران
  • استان : تهران
  • شهر : تهران
  • فرم بدن : هیکل ورزشی
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : مشکی
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : انتخاب كنيد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : علوم ریاضی
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : مهندس عمران
  • وضعیت کار : تمام وقت
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : رفتم
  • شوخ طبعی : متوسط
  • درباره من : خیلی معمولی تر از اونیکه دیگران میخوان خودشونو خیلی خاص نشون بدن مهربون احساساتی و باهاوش بقیشو خودونو بیاد تو برخوردم بفهمید.و............دن
  • علایق من : دنبال یه دوست خوب میگردم مهربون وقابل اعتماد ,همچنین کار وفعالیت در رشته خودم
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : ماهی شکم پر
  • ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • فیلم مورد علاقه : note book
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : مکافات
  • حالت من : خوشحال
  • فریاد من : انتخاب كنيد
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : شهریور
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

9 سال پيش

از نگاه توست که
فشار احساس بالا می رود.. و
زمین زیر پای خیالم سست می شود.. تا
سرگیجه بگیرم در آرزوی سقوط روی آغوشت..

9 سال پيش

يه مرد ۸۰ ساله ميره پيش دكترش براي چك آپ. دكتر ازش در مورد وضعيت فعليش مي پرسه و پيرمرد با غرور جواب ميده:
هيچوقت به اين خوبي نبودم. تازگيا با يه دختر ۲۵ ساله ازدواج كردم و حالا باردار شده و كم كم داره موقع زايمانش ميرسه. نظرت چيه دكتر؟
دكتر چند لحظه فكر ميكنه و ميگه: خب… بذار يه داستان برات تعريف كنم. من يه نفر رو مي شناسم كه شكارچي ماهريه. اون هيچوقت تابستونا رو براي شكار كردن از دست نميده. يه روز كه مي خواسته بره شكار از بس عجله داشته اشتباهي چترش رو به جاي تفنگش بر ميداره و ميره توي جنگل. همينطور كه ميرفته جلو يهو از پشت درختها يه پلنگ وحشي ظاهر ميشه و مياد به طرفش. شكارچي چتر رو به طرف پلنگ نشونه مي گيره و ….. بنگ! پلنگ كشته ميشه و ميفته روي زمين!
پيرمرد با حيرت ميگه: اين امكان نداره! حتماً يه نفر ديگه پلنگ رو با تير زده!
دكتر يه لبخند ميزنه و ميگه: دقيقاً منظور منم همين بود

9 سال پيش

دو روز قبل امتحان :
.امروز رو استراحت مى کنم.از فردا بکوب شروع مى کنم به خر زدن !
يک روز قبل امتحان :
ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺩﺍﺭﻳﻢ،
ﮐﻮﻭﻭ. . .ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ
..چيزى نيس درسش آسوونه
شب امتحان :

واااى چقدر زيااااااده ..نميرسم همش رو بخوووونم … بايد صبح پاشم بخووونم
صبح امتحان:

واااااااااى..چراااا من بيدااااااار نشدم..هيچى نخووووندم..هيچى بارم نيس ….خدايا خودت بخيريش کن اين يکى رو قول ميدم وااااسه بعدى خفن بخوووونم

بعد امتحان :
اين يکى رو هم که ترررررر زديم…حالا بريم امروز رو استراحت بکنيم يه ذره روووحيه ام عوض شه

9 سال پيش

شکستن سآده است ...

مثل غصه ی زنی سآلخورده ، در میآن انبوه میهمآن هآیش که برآی ولیمه ی سآلگرد همسرش آمده اند ..

دلش میخوآست به یآد قدیم هآ بهترین بآشد ؛

امآ ... فرآموش کرده لیوآن هآیش رآ کجآ گذآشته !

9 سال پيش

من همیشه بهترین ها واسم بوده و هست اگر مال من نشدی قطعا بهترین نبودی