متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - mansoor0918

mansoor0918
مترسک راست می گفت وقتی نمی شود رفت همین یک پاهم اظافی است؟
428
  • جنسیت : مرد
  • سن : 38
  • کشور : ایران
  • استان : کرمانشاه
  • شهر : قصرشیرین
  • فرم بدن : هیکل ورزشی
  • اندازه قد : 1.80
  • رنگ مو : طلایی
  • رنگ چشم : فندقی
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : فنی و حرفه ای
  • درآمد : متوسط
  • شغل : دانشجو
  • وضعیت کار : پاره وقت
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : انتخاب كنيد
  • خدمت : معاف
  • شوخ طبعی : خیلی شوخ طبع
  • درباره من : من خیلی سرزنده شاداب و مهربون خیلی مهربون تا دلت بخاد مهربون
    بهتون توسیه می کنم نزارین تو زندگی مشکلات بهتون قلبه کنه
  • علایق من : فیل ترسناک
    فوتسال
    فرار از زندان
    مایکل اسکوفیلد
    پیچ عوظی2
    تنسی ویلیامز
    رزیدنت اویل
    ممو
    مقصد مهایی
  • ماشین من : لامبورگینی اگ پول داشته باشم
  • آدرس وبلاگ : akharinvadi.persianblog.ir
  • غذای مورد علاقه : تماتو بامیه
  • ورزش مورد علاقه : زوران هلش ملش هفت سان
  • تیم مورد علاقه : ولور همپتون کالیاری بشیکتاش
  • خواننده مورد علاقه : سی قلی
  • فیلم مورد علاقه : مادر
  • بازیگر مورد علاقه : اکبر عبدی
  • کتاب مورد علاقه : پیرمرد و دریا باغ آلبالوی چخوف
  • حالت من : شاد و خوشحال
  • فریاد من : مترسک راست می گفت وقتی نمی شود رفت همین یک پاهم اظافی است؟
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : شهریور
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : ظربان قلب من شهاب تیام

10 سال پيش

پس از اَفرینش اَدم ...خدا گفت به او:

نازنینم اَدم....

با تو رازی دارم !..

اندکی پیشتر اَی ..

اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!.

... زیر چشمی به خدا می نگریست !..

محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست ...

نازنینم اَدم!!. قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید !!!..

یاد من باش ... که بس تنهایم !!.

بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!

به خدا گفت :

من به اندازه ....

من به اندازه ی گلهای بهشت .....نه ...

به اندازه عرش ..نه ....نه

من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!

اَدم ،.. کوله اش را بر داشت

خسته و سخت قدم بر می داشت !...

راهی ظلمت پر شور زمین ..

طفلکی بنده غمگین اَدم!..

در میان لحظه ی جانکاه ، هبوط ...

زیر لبهای خدا باز شنید ،...

نازنینم اَدم !... نه به اندازه ی تنهایی من ...

نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !...

که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!

نازنینم اَدم ....

نبری از یادم ...

10 سال پيش

روزگار نخند...کمی حیا کن...مگرنمیبینی که سیاه پوش آرزوهایم هستم

10 سال پيش

آنگاه که تولد دختری بی گناه مایه ننگ عرب ها بود...
آنگاه که زندگی برای دخترکان ساعتی به طول نمی انجامید....
نیاکان پاکمان ... بلندترین شب سال را شب تولد مینو (الهه زن) و میترا ( الهه خورشید ) را یلدا نام نهادند و
گرامی داشتند و شادی کردند...
یلدا یادگار نام وطن و عروس زمستان در راه است ...
ایران من...
هم وطنم ...
یلدا مبارک