متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - liliyan

liliyan
دلهای پاک خطا نمی کنند.سادگی می کنند
932
  • جنسیت : زن
  • سن : 41
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : مشکی
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : نمیکشم
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : کاردانی
  • نوع رشته : علوم ریاضی
  • درآمد : متوسط
  • شغل : انتخاب كنيد
  • وضعیت کار : تمام وقت
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : هیچکدام
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : متوسط
  • درباره من : مهربون.صبور.حساس
  • علایق من : پیاده روی.سینما.خرید.سفز
  • ماشین من : انتخاب كنيد
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : فسنجون.کشک بادمجون.پاستا
  • ورزش مورد علاقه : شنا.والیبال
  • تیم مورد علاقه : پرسپولیس
  • خواننده مورد علاقه : مازیار فلاحی
  • فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • کتاب مورد علاقه : شعر
  • حالت من : مهربون
  • فریاد من : دلهای پاک خطا نمی کنند.سادگی می کنند
  • اپراتور : همراه اول
  • نماد ماه تولد : اسفند
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

وقتی لبخند به دنبال جایی برای نشستن میگردد. ارزو میکنم لبانتان ان نزدیکی باشد

10 سال پيش

سلام دوست عزیز

مطمئنم همتون درموردموسسه محک شنیدید.محک موسسه ای هست که به افرداکه مبتلابه سرطان هستن کمک میکنه.

بیاین ماهم به اندازه ی خودمون به این افرادوموسسه کمک کنیم.

قانون کارما درطبیعت وجودداره دوست عزیزپس ازهردستی بدی چندبرابرش روطبیعت بهت برمیگردونه به اندازه ی خودتون دراین کارخیرسهیم باشید

برای اطلاعات بیشترهم تویه گوگل درمورد محک سرچ کنید...

ممنون سوگند

10 سال پيش

بعضی وقتا هست که دوست داری یکی کنارت باشه محکم بغلت کنه بذاره اشک بریزی تا سبک بشی بعد آروم تو گوشت بگه “دیونه چته ؟ من که باهاتم !” ولی نیست.

10 سال پيش

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو ... من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم

صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی

در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود

درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم

صد چو لیلا کشته در راهت کنم.