امشب... مهمان منی
چهارگوشه دریا را می تکانم و
بسترت می کنم
می خواهم غرق شدن ماه را
در دریا تماشا کنم!
- جنسیت : زن
- سن : 29
- کشور : ایران
- استان : گلستان
- شهر : گنبد کاووس
- فرم بدن : لاغر
- اندازه قد : 1.80
- رنگ مو : قهوه ای روشن
- رنگ چشم : قهوه ای
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : انتخاب كنيد
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : انتخاب كنيد
- نوع رشته : انتخاب كنيد
- درآمد : انتخاب كنيد
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : انتخاب كنيد
- دین : انتخاب كنيد
- مذهب : انتخاب كنيد
- دید سیاسی : انتخاب كنيد
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : انتخاب كنيد
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : انتخاب كنيد
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : شاد و خوشحال
- فریاد من : چه خوب است که هستی... وقتی هستی ورود هر غریبه ای به این سرای پر از تو ممنوع می شود... و این برای بیتابی من تاب است!
- اپراتور : ایرانسل
- نماد ماه تولد : تیر
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
ای شب آرام، ای نور ماه، ای عطر شکوفه ها، امشب به سراغ یار من روید،
شاید که او چشمانش را از برای خفتن بر هم نهاده، خواب دلپذیری بیند.
کاری کنید که در خواب خوش، مشتاقانه از من یاد کند و سحرگاهان از پی دیدار من، انگشت بر در اتاقم زند.
ای عطر شکوفه ها، ای نور ماه، ای شب آرام، مبادا مرا فریب دهید،
زیرا صبحگاهان طعم بوسه های او، به من خبر خواهد داد که دیشب به بالینش رفته اید یا نرفته اید.
کسی به فکر گل ها نیست کسی به فکر ماهی ها نیست کسی نمی خواهدباور کند که با غچه دارد می میرد که قلب با غچه در زیر آفتاب ورم کرده که ذهن با غچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی می شود وحس باغچه انگارچیزی مجردست که در انزوای با غچه پوسیده ست حیاط خانه ما در انتظار بارش ناشناس خمیازه می کشد کاش از شاخه سر سبز حیات گل اندوه مرا می چیدی کاش در شعر من ای مایه عمر شعله راز مرا می دیدی
رصت آیینه ها در پشت در مانده است روشنی را می شود در خانه مهمان کرد می شود در عصر آهن آشناتر شد سایبان از بید مجنون٬ روشنی از عشق می شود جشنی فراهم کرد می شود در معنی یک گل شناور شد مهربانی را بیاموزیم موسم نیلوفران در پشت در مانده است موسم نیلوفران٬یعنی که باران هست یعنی یک نفر آبی است موسم نیلوفران یعنی یک نفر می آید از آن سوی دلتنگی می شود برخاست در باران دست در دست نجیب مهربانی می شود در کوچه های شهر جاری شد می شود با فرصت آیینه ها آمیخت با نگاهی با نفس های نگاهی می شود سرشار از رازی بهاری شد....
هرگز نخواب کوروش دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد کارون ز چشمه خشکید، البرز لب فرو بست حتی دل دماوند، آتش فشان ندارد دیو سیاه دربند، آسان رهید و بگریخت رستم در این هیاهو، گرز گران ندارد روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد بر نام پارس دریا، نامی دگر نهادند گویی که آرش ما، تیر و کمان ندارد دریای مازنی ها، بر کام دیگران شد نادر، ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد دارا کجای کاری، دزدان سرزمینت بر بیستون نویسند، دارا جهان ندارد آییم به دادخواهی، فریادمان بلند است اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد سرخ وسپید و سبز است این بیرق کیانی اما صد آه و افسوس، شیر ژیان ندارد کو آن حکیم توسی، شهنامه ای سراید شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد هرگز نخواب کوروش، ای مهر آریایی بی نام تو، وطن نیز نام و نشان ندارد.
10 سال پيش mohamma_saber_72
گویند عشق اگر انکار نشود زیباست گر بشود پابرجاست من در اندیشه ی این شعر نفهمیدم عشقم حال کجاست