متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - hasti17

  • جنسیت : زن
  • سن : 31
  • کشور : ایران
  • استان : البرز
  • شهر : کرج
  • فرم بدن : هیکل زیبا
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : طلایی
  • رنگ چشم : سبز
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : تفریحی میکشم
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : ندارم
  • وضعیت سواد : سیکل
  • نوع رشته : علوم تجربی
  • درآمد : معرکه
  • شغل : فعلا هیچی
  • وضعیت کار : بیکار
  • دین : مسیحی
  • مذهب : دیگر
  • دید سیاسی : راست و اصول گرا
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : ...........................................
  • علایق من : ...........................................
  • ماشین من : فعلا ندارم
  • آدرس وبلاگ : بستم
  • غذای مورد علاقه : پیتزا
  • ورزش مورد علاقه : فوتبال
  • تیم مورد علاقه : استقلال
  • خواننده مورد علاقه : زین مالیک
  • فیلم مورد علاقه : یادم نی
  • بازیگر مورد علاقه : شهاب حسینی
  • کتاب مورد علاقه : نمیخونم
  • حالت من : شاد و خوشحال
  • فریاد من : چی میگی؟
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : دی
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

8 سال پيش

سلام خوبي؟
ميشه باهم آشنا شيم؟
09214520945

9 سال پيش

ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮﻥ ﺳﺒﺰﯼ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪ ﺗﻮﺵ ﺣﻠﺰﻭﻥ ﻭ
ﮐﻔﺸﺪﻭﺯﮎ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ !
ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﺳﺎﻟﻤﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻣﺎ دهه شصتیها…….

9 سال پيش

0Arta :
شما صبح که از خواب پا میشی جمع کردن لحاف تشکت رو ننداز گردن مادرت

نمیخواد جملات فلسفی در وصف مادر بگی :|

+5

هههههه
big like
+5

9 سال پيش

شما صبح که از خواب پا میشی جمع کردن لحاف تشکت رو ننداز گردن مادرت

نمیخواد جملات فلسفی در وصف مادر بگی

+5

9 سال پيش

چه زود بود، لحظه ی
جدایی.انگار همین دیروز بود، قصه ی قشنگ آشنایی، من وتو ، زیر بارون ، من پناه تو، توممنون ، از محبت دور از تفکر امروز، تو با ناز ، دوری وتعارف، من به اصرار این دل تشنه، برای شروع یک راه سخت، با هدفی معلوم، من ، نمی دانستم که روزگار ، به من وتو وفا نخواهد کرد، با این دل رسوای این زمانه، چه جفاها که نخواهد کرد، برو، سفر سلامت، ولی من حیران رفتنت ماندم

9 سال پيش

چه زود بود، لحظه ی
جدایی.انگار همین دیروز بود، قصه ی قشنگ آشنایی، من وتو ، زیر بارون ، من پناه تو، توممنون ، از محبت دور از تفکر امروز، تو با ناز ، دوری وتعارف، من به اصرار این دل تشنه، برای شروع یک راه سخت، با هدفی معلوم، من ، نمی دانستم که روزگار ، به من وتو وفا نخواهد کرد، با این دل رسوای این زمانه، چه جفاها که نخواهد کرد، برو، سفر سلامت، ولی من حیران رفتنت ماندم