زندگی دفتری از خاطره هاست؛
یك نفر در دل شب، یك نفر در دل خاك،
یك نفر همدم خوشبختی هاست
یك نفر همسفر سختی هاست،
چشم تا باز كنیم
عمرمان می گذرد، ما همه رهگذریم؛
آنچه باقیست فقط خوبیهاست ...
- جنسیت : زن
- سن : 33
- کشور : ایران
- استان : همدان
- شهر : ملایر
- فرم بدن : متوسط
- اندازه قد : 1.60
- رنگ مو : طلایی
- رنگ چشم : خاکستری
- تیپ لباس : انتخاب كنيد
- سيگار : نمیکشم
- وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
- اجتماع : انتخاب كنيد
- زبان : انتخاب كنيد
- برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
- وضعیت تاهل : مجرد
- وضعیت بچه : ندارم
- وضعیت سواد : کاردانی
- نوع رشته : علوم تجربی
- درآمد : متوسط
- شغل : انتخاب كنيد
- وضعیت کار : بیکار
- دین : مسلمان
- مذهب : شیعه
- دید سیاسی : میانه رو
- خدمت : انتخاب كنيد
- شوخ طبعی : بی احساس
- درباره من : انتخاب كنيد
- علایق من : انتخاب كنيد
- ماشین من : انتخاب كنيد
- آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
- غذای مورد علاقه : انتخاب كنيد
- ورزش مورد علاقه : انتخاب كنيد
- تیم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- خواننده مورد علاقه : انتخاب كنيد
- فیلم مورد علاقه : انتخاب كنيد
- بازیگر مورد علاقه : انتخاب كنيد
- کتاب مورد علاقه : انتخاب نشده
- حالت من : از خود راضی
- فریاد من : انتخاب كنيد
- اپراتور : انتخاب نشده
- نماد ماه تولد : تیر
- تعداد اخطار : نداره
- دلیل اخطار : انتخاب نشده
- هدر پروفایل : انتخاب كنيد
- آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد
آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخ ها را شیرین میكنی
و دردها را درمان
نه !
کاری به کار عشق ندارم !
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز ، خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا هر چیز و هر کسی را که دوست تر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار
یا زهر مار باشد
از تو دریغ می کند ...
پس
با همه وجودم ، خود را زدم به مردن
تا روزگار ، دیگر کاری به من نداشته باشد
این شعر تازه را هم ناگفته می گذارم ...
تا روزگار بو نبرد ...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم.}
آیینه خواست مثل تو زیبا شود نشد
مانند چشمهای تو دریا شود نشد
گشتیم کوچه کوچه در این شهر در به در
شاید کسی شبیه تو پیدا شود نشد
بعد از تو هر زنی که جنون مرا شنبد
آمد در این قبیله که لیلا شود نشد
دیشب که چشمهای تو را فال میزدم
میگفت خواجه آن تو فردا شود نشد
گفتم که شاید این من تنها در این غزل
امشب به یک اشاره ی تو ما شود نشد
زندگی چیست خیالی خوابی
دفتری درج در او هر بابی
گاه سرگرم خیالی بودن
گاه در بند جمالی بودن
دل سپردن به پری رخساری
شدن افسونی افسونکاری
لذت عشق چشیدن چندی
محنت هجر کشیدن چندی
با غم و درد هم اغوش شدن
شعله ور گشتن و خاموش شدن
قصه سوختن و ساختنی
غصه بیهوده جان باختنی
اشک و اه از اثر لبخندی
رشته بگسیختنی پیوندی
انچه زین زندگی القصه بجاست
انچه مطلوب همه لطف خداست
انچه باقیست به عالم عشق است
انچه فانی نشود هم عشق است
خلقت از عشق اگر مایه نداشت
کون و مکان اینهمه پیرایه نداشت
تا که این گنبد نه طاق زدند
عشق را سکه در افاق زدند
این زمین وانچه در اوست به پا
هر نهان از نظر و هر پیدا
روز و شام و سحر و ظلمت و نور
ماتم و تعزیه و شادی و سور
زبر و زیر و فرا روی و قفا
قهر و بیزاری و کین مهر و وفا
مسجد و صومعه و دیر و کنشت
دوزخ و اتش و تسنیم و بهشت
راهب و زاهد و ترسا و مجوس
شوق داماد و تمنای عروس
کشش و کوشش و ناکامی و کام
طلب و خواهش و بدنامی و نام
همه از عشق پدیدار شده است
عشق سوداگر بازار شده است.
ﺟﯿﺮ ﺟﯿﺮﮐﻬﺎ؛
ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ،
ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﻫﻢ ﺑﯽ ﺷﮏ
ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺠﺰ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﮐﺪﺍﻡ ﺣﺮﻑ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﺎﻧﺪ
ﻭ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ و تکرار ﮐﺮﺩ!!!