متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - arezoo70

arezoo70
صدای خنده ی خدا را میشنوی؟ به آنچه من وتو میپنداریم میخندد...شاداب باش
748
  • جنسیت : زن
  • سن : 94
  • کشور : ایران
  • استان : انتخاب كنيد
  • شهر : انتخاب كنيد
  • فرم بدن : هیکل زیبا
  • اندازه قد : انتخاب كنيد
  • رنگ مو : انتخاب كنيد
  • رنگ چشم : انتخاب كنيد
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : بدم میاد
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : انتخاب كنيد
  • وضعیت سواد : انتخاب كنيد
  • نوع رشته : علوم انسانی
  • درآمد : انتخاب كنيد
  • شغل : وکالت
  • وضعیت کار : انتخاب كنيد
  • دین : انتخاب كنيد
  • مذهب : انتخاب كنيد
  • دید سیاسی : میانه رو
  • خدمت : انتخاب كنيد
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : هرچی بگم کم گفتمممم........عالییییییییییی
  • علایق من : رشته ام...مطالعه ..تفریح با دوستان باشعور..
  • ماشین من : 206
  • آدرس وبلاگ : sokootebipayan.mihanblog.com
  • غذای مورد علاقه : همه چیز دوست دارم به جز چند مورد خاص
  • ورزش مورد علاقه : والیبالیستم...شنا و تیر اندازی با تیر و کمان
  • تیم مورد علاقه : توی فوتبال سپاهان و بعد استقلال
  • خواننده مورد علاقه : محسن یاحقی...پاشایی..علی باقری
  • فیلم مورد علاقه : میم مثله مادر
  • بازیگر مورد علاقه : حمید گودرزی
  • کتاب مورد علاقه : رمان..پلیسی و جنایی..حوادث
  • حالت من : مهربون
  • فریاد من : صدای خنده ی خدا را میشنوی؟ به آنچه من وتو میپنداریم میخندد...شاداب باش
  • اپراتور : انتخاب نشده
  • نماد ماه تولد : مهر
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : 39944_headeyavcj41he5dvaethynt81x1yyvmfhjk8j.jpg
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

10 سال پيش

سلام
اگه ساکن اصفهان هستید پیشنهاد می کنمیه نگاهی به برنامه های گروه ما بندازید چون از همین الان شما هم دعوتید

10 سال پيش

مهم نیست که دیگر باشی یا نه…مهم نیست که دیگر دوستم داشته باشی یا نه…مهم نیست که دیگر مرا به خاطر آوری یا نه…مهم نیست که دیگر تو را با دیگریببینم یا نه …مهم این است …زمانی که دلت میگیرد …زمانی که تنها می شوی …چگونه و با چه رویی سر به آسمان بلند میکنی و می گویی

10 سال پيش

به زندگی دست می کشم

به دکمه ها، به لباس ها

و تو را در تاریکی جستجو می کنم

یکی یکی رویاهایم را به خاطر می آورم

احساس می کنم با زندگی کنار آمده ام

به خاطر تو می خواهم در سرمای زیادی بایستم

سرم را از هر کجای مرگ که باشد

بیرون می آورم

و به تو خیره می شوم

10 سال پيش

دست از

چرا و چاره و چمچاره

می شویم و زل می زنم به جهل رابطه

بیخودی متاسف نباش

تو آمده بودی که بروی اصلا!

تو چه می دانی چه ترسی ست

ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟

تو چه می دانی

چه ها که نمی کند این ترس؟

بیخودی لبخند نز

10 سال پيش

به سلامتیه لبخندی که کمکت میکنه تا برا همه توضیح ندی حالت داغونه !

10 سال پيش

وقتی نردبان "عقل" را میگذاری تا

به خدا برسی،

خدا سر نردبان را می گیرد مبادا بیفتی!

اما وقتی که "دل" را نردبان می کنی

تا به او فقط کمی نزدیک شوی

پای نردبان را آنقدر تکان می دهد تا هراسان،

دلگیر و درهم و شکسته در آغوش او بیفتی....