متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

پروفایل کاربر - Amirali205

  • جنسیت : مرد
  • سن : 34
  • کشور : ایران
  • استان : قزوین
  • شهر : تاکستان
  • فرم بدن : متوسط
  • اندازه قد : 1.70
  • رنگ مو : خاکستری
  • رنگ چشم : قهوه ای
  • تیپ لباس : انتخاب كنيد
  • سيگار : تفریحی میکشم
  • وضعیت زندگی : انتخاب كنيد
  • اجتماع : انتخاب كنيد
  • زبان : انتخاب كنيد
  • برنامه مورد علاقه : انتخاب كنيد
  • وضعیت تاهل : مجرد
  • وضعیت بچه : میخواهم
  • وضعیت سواد : کارشناسی
  • نوع رشته : علوم انسانی
  • درآمد : معرکه
  • شغل : بیکار جامعه
  • وضعیت کار : بازنشسته
  • دین : مسلمان
  • مذهب : شیعه
  • دید سیاسی : میانه رو
  • خدمت : رفتم
  • شوخ طبعی : شوخ طبع
  • درباره من : آرام در عین حال مغرور اونم مغرور از نوعی که زود با کسی دم خور نمیشم
    صبور در عین حال زود رنج مخصوصا از دروغ از شخص مقابل
  • علایق من : جامعه کاری کرده که تو اوج جوونیم به چیزی علاقه ندارم.

    بزگترین عشقم خداست بعد از خدا مادرم که میمیرم براش.
  • ماشین من : دو لم پا گینی
  • آدرس وبلاگ : انتخاب كنيد
  • غذای مورد علاقه : چندتاست....
  • ورزش مورد علاقه : فوتبال
  • تیم مورد علاقه : استقلال
  • خواننده مورد علاقه : روزگار
  • فیلم مورد علاقه : فیلم های اشکن
  • بازیگر مورد علاقه : شهاب حسینی
  • کتاب مورد علاقه : کودک ولگرد
  • حالت من : بی تفاوت
  • فریاد من : بیصداست
  • اپراتور : ایرانسل
  • نماد ماه تولد : اسفند
  • تعداد اخطار : نداره
  • دلیل اخطار : انتخاب نشده
  • هدر پروفایل : انتخاب كنيد
  • آهنگ پروفایل : انتخاب كنيد

9 سال پيش

می‌گویــنــد : نویسنده‌ها « سیــــــگار » می‌کشند…!
نقاش‌ها « تابــــلـــــو »
زندانی‌ها « تنهـایــی »
دزدها « ســَــــرک »
مریض‌ها « درد »
بچه‌ها « قــَد »
و من برای کشیدن
« نــفــــس‌های تـــو » را انتخــاب می‌کنم …

9 سال پيش

کوچه های بن بست
همان خیابانهای غمگینی هستند
که از رسیدن به تو مایوس شده اند

9 سال پيش

کـــــــــــویـــــــــــــــــــــــــــرم کرد ...
ابری که دلش جای دیگری گیر بود …

9 سال پيش

و گور تنها خانه ای است...
که از نبودن تو در آن
دلم....
نمی گیرد.

9 سال پيش

احساس وحشیِ خواستنت در من می تازد
مرا بخوان
من رام آغوشِ تو هستم

9 سال پيش

ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﯿﺼﺪﺍ …
ﺗﻮ ﭼﺘﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﻡ ﮔﺮﻓﺘﯽ !
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺧﯿﺲ ﺍﺯ
ﮔﺮﯾﻪ ﻣﺎﻧﺪ !!
ﻭ ﺗﻮ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ
ﭼﺘﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﻻﯼ ﺩﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ !
ﻧﻪ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﻡ …