بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
سلامت بوی نفت میداد
- تعداد نظرات : 4
- ارسال شده در : ۱۳۹۳/۰۳/۰۶
- نمايش ها : 355
سال ها پیش، مرد مومن هنگامی که از سر کار بر می گشت و داشت وارد خانه اش می شد، صدایی به گوشش رسید :«ببخشید! با شما کار داشتم!»
وقتی مرد نگاه کرد دید پیر مرد نفت فروش محلشان است . او دبه های نفت را داخل گاری می گذاشت و در کوچه ها داد می زد :« نفتیه نفتی»
مرد گفت:« چه کار داری؟»
نفت فروش گفت: «میدانید که شما بیست روز است که عوض شده اید؟»
مرد تعجب کرد و گفت: «چطور مگه؟»
نفت فروش: چون بیست روز است وقتی سلام می کنم جواب خوبی به من نمی دهید . چون قبل از این حالم را می پرسیدی و از همسر و فرزندانم خبر می گرفتی؛ می خندیدی.
مرد باز گفت : خب ، چطور مگه؟
نفت فروش: بیست روز است شرکت گاز امده و گاز منزل شما را وصل کرده است!!!!!!!!
مرد کمی فکر کرد
نفت فروش ادامه داد: می دانستید سلام شما بوی نفت می داد؟ لابد وقتی به نانوایی و قصابی میروید سلامتان بوی نان و گوشت می دهد؟!!
مرد داخل خانه شد و با خودش درباره ی عبادت هایش فکر کرد
خب دیگه،کلا همینه.شاید تعداد آدمایی که آدم رو به خاطر خودش بخوان توی کل طول زندگی به ده نفر هم نرسه.
خدانکنه
سلام ابجی
ممنونم عزیزم
مرسی قشنگ بود