متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۵

یک دقیقه سکوت!
بخاطر ارزوهایی که در حد فکر ماندند
بخاطر چشمهایی که بارانی ماندند
یک دقیقه سکوت!
به خاطر
حرفهایی که هیچ وقت گفته نشد

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۵

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۵

دل رفت ؛ ولی بار دگر در به در آمد!!
عاشق نشدی ؛ قصه ما هم به سر آمد..

دیدار تو غم بود و نبودت ؛ غم دیگر!!
این درد نرفتست که درد دگر آمد....

خودکار به لب برده ای از عمق تفکر
خودکار به لب رفت ولی نیشکر آمد!!

با چشم ترم هر غزلم را به تو دادم....
هر بیت ترم در نظرت بی اثر آمد!!

صد میوه نوبر به تو بخشیدم و امروز
جای ثمرم بر کمرم ؛ این تبر آمد!!

با دیدن رخساره یکتا ی تو دل رفت
دل رفت ولی بار دگر ؛ در به در آمد!}

ya2120110
ya2120110
۱۳۹۴/۱۲/۰۵

ما همیشه صداهای بلند را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم، سخت ها را میخواهیم. غافل ازینکه خوبها

آسان می آیند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند

ya2120110
ya2120110
۱۳۹۴/۱۲/۰۵

خداوند به سه طریق به دعاها جواب می دهد:

او می گوید آری و آنچه می خواهی به تو می دهد.

او میگوید نه و چیز بهتری به تو می دهد.

او می گوید صبر کن و بهترین را به تو می دهد

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۵

فقط یک بوسه با من باش، ترانه ساز دیروزم
که من آواره ی لبهات، در اوج گریه میسوزم

فقط یک بوسه با من باش، به قدّ عمر یک لبخند
به قد عمر یک بوسه ، در این مرداب بی پیوند

در این وحشت،در این تقدیر، تویی معنای ما بودن
در این غربت زده قلبم ، مثال ِ آشنا بودن

در این دوزخ ، تمامَم را به برق چشم تو دادم
سکوتم خواهشی گنگ است، برس امشب به فریادم

در این کُنج خراب آباد، فقط یک بوسه با من باش!
مرا یک لحظه تو ما کن و کل عمر دشمن باش!

نگو : از عُمقِ چشمانت ، تو را دیدم وَ ترسیدم !
تمنای لبانت را خودم با چشم خود دیدم !

همین امشب پناهم باش ، که جانم آمده بر لب
مرا گم کن در آغوشت، در آن آتش، همین امشب!

شبی مست از صدای ساز،شبی مست از شراب ناب
تو را دیدم ، تو را بودم ، تو را بوسیدمت در خواب

شریک راوی قصه ، خیال خوب شبهایم
همین یک بوسه با من باش که من راضی به رویایم

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۵

خسته ام
بیا برای من کتاب بخوان
برای من چایی بخور و کمی برای من بخواب
من هم برای تو میمیرم !
.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۵

با تو یک شب بنشینم و شرابی بخوریم
آتش آلود و جگر سوخته آبی بخوریم

در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست
دست در گردنت آویخته تابی بخوریم

بوسه با وسوسه ی وصل دلارام خوش است
باده با زمزمه ی چنگ و ربابی بخوریم

سپر از سایه ی خورشید قدح کن زان پیش
کز کماندار فلک تیر شهابی بخوریم

پیش چشم تو بمیرم که مست است ، بیا
تا به خوشباشی مستان می نابی بخوریم

صله ی سایه همین جرعه ی جام لب توست
غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۵

رفتـــــ ؟

به سلامتــــــ ...

من خــــــــدا نیـــستم بگویـــــــــم صــــــد بار اگر توبه شکستـــــــی باز آی...

آنکــــه رفتـــــــــ به حرمتــــــ آنچـــه باخود بــــــــــرد حـق بازگشتــــــــــــ ندارد !

رفتنتــــــــــــ مردانه نبــــــــــــود...حداقل مـــــــــــــــــرد باش دیگــــــــر برنــــــــــــگرد...

خــط زدن مــــــــــن پایان مــــــــــــن نیستـــــــــــــ آغاز بــــــــــــی لیاقتـــــــــی اوستــــــــــــ ...

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۲/۰۵

حسودیم می شود
به اطرافت ... به هر چیز که تو را لمس کند... که تو را ببیند
که صدایت را بشنود ..