دیوار کاربران


ariia
ariia
۱۳۹۴/۱۱/۲۸

ديروز... امروز

پر مي‌شود نگاه از نگاه

صدا به صدا نمي‌رسد

قطره‌قطره

چاقو

مي‌نشيند

بر دل

تا از زندگي دل بكني

و به آهنگي لبخند بزني...

*
چشم از چشم مي‌افتد

صدا به صدا پشت مي‌كند

دستي

ديگر تشنه دستي نيست

در عكس‌ها

لبخند مي‌زنيم

و در خاطره‌ها

به‌دنبال عشق مي‌گرديم!

شايد امروز

شايد فردا...

مي‌دانم موهايت را زيبا مي‌كني و
مي آيي؛

يكي سفيد، يكي سياه
يكي سياه، يكي سفيد ...

باران

بي‌امان مي‌ بارد

موهايت را
چتر احساس مي‌ كنم

پرستوها
به باران مي نگرند

من به آنها
باران به من...

*

روز به خواب مي رود

چترم را مي بندم

موهايت آشفته مي شوند!

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۷

سکوت می کنم به اندازه،دردهایی که داشته ام ،

فریادمی کشم به اندازه تمام دردهایی که خواهم داشت،

خودم هم معنایش رانمی دانم فقط،میدانم

نبودنت دنیارابرایم نابودکرده است...

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۷

زندگی چیست خیالی خوابی

دفتری درج در او هر بابی

گاه سرگرم خیالی بودن

گاه در بند جمالی بودن

دل سپردن به پری رخساری

شدن افسونی افسونکاری

لذت عشق چشیدن چندی

محنت هجر کشیدن چندی

با غم و درد هم اغوش شدن

شعله ور گشتن و خاموش شدن

قصه سوختن و ساختنی

غصه بیهوده جان باختنی

اشک و اه از اثر لبخندی

رشته بگسیختنی پیوندی

انچه زین زندگی القصه بجاست

انچه مطلوب همه لطف خداست

انچه باقیست به عالم عشق است

انچه فانی نشود هم عشق است

خلقت از عشق اگر مایه نداشت

کون و مکان اینهمه پیرایه نداشت

تا که این گنبد نه طاق زدند

عشق را سکه در افاق زدند

این زمین وانچه در اوست به پا

هر نهان از نظر و هر پیدا

روز و شام و سحر و ظلمت و نور

ماتم و تعزیه و شادی و سور

زبر و زیر و فرا روی و قفا

قهر و بیزاری و کین مهر و وفا

مسجد و صومعه و دیر و کنشت

دوزخ و اتش و تسنیم و بهشت

راهب و زاهد و ترسا و مجوس

شوق داماد و تمنای عروس

کشش و کوشش و ناکامی و کام

طلب و خواهش و بدنامی و نام

همه از عشق پدیدار شده است

عشق سوداگر بازار شده است


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۷

می آیی قایم باشک بازی کنیم ؟
من چشم بر زیبایی تو بگذارم و تو آرام در آغوشم پنهان شو !

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۷

شبی باران ، شبی آتش ، شبی آیینه و سنگم
شبی از زندگی سیرم ، شبی با مرگ می جنگم
تو آتش می شوی بر خرمن احساس تنهاییم
تو را با هر نفس می بویم ، اما باز دلتنگم

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۷

این روزها
با تو،
به وسعت تمام نداشته هایم
حرف دارم...
اما مجالی نیست تا بنشینی
به پای این همه حرف..
دلم تنگ است،

فقط برای سخن گفتن باتو....

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۷

در ســــــــراشـــــــیبی روزهـــــــا

با دوچـــــرخه ای کــــــه تو بــــــر ترکــــش نشــــســتــــه ای

بــــا بــــادبـــــادکــی در دســـــــــــتـانـت

تـــــــو بـه رقص بـــادبــــادک مــــــــیـخــندی

من به خنده های تو

مـــــــی بیـنــــــــــــــی

هــــــمیشـــــــــــــــــــه شــــــــادی ما بـــــــــه نخــــــــی بنـــــــــداست

مـــــــــن به زمـــــــــــین نگاه مــــــــــیکنم

تــــــــــوبه آســــــــمان

مـــــــــــن به سقوط فــــــــــــــکر مـــیکنــــــــــم تو بـــــه پــــــرواز

.

.

مــــــــن پشـــــــــــت به تــــــــــــــــــــو

ایـــــــــن جاده بـــلنـــــد را رکـــــــاب زده ام تــا امـــــــروز

کــــــــافــــــی اســـــــت نـــــــفســــــــــــــت را

پــــــشـــــــــت گـــــــــــردنــــــــــــــم حس کـــــــــــنــــم

و دســــــت هـــــــــــایـــــــــت را

بــــــــــر شــــــانــــه هـــــایــــــم. . .


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۷

این وبلاگ واسه همیشه تعطیل شد......
سلام به همه دوستای خویم که تو این مدت منو تحمل کردن.

این آخرین سلام من وبه عبارتی خداحافظی منه...هم با شماوهم شاید با این دنیا برام دعا کنید که بتونم با وجدانم کنار بیام وبتونم خودمو از شر این دنیا خلاص کنم.

خدانگهدار....................................
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم مهر ۱۳۹۰ساعت 21:36 توسط پیام
رفت
سر كلاس ادبيات معلم گفت :
فعل رفتن رو صرف كن
گفتم : رفتم ...رفتي ...رفت
ساكت مي شوم ، مي خندم ،
ولي خنده ام تلخ مي شود
معلم داد مي زند : خوب بعد ؟ ادامه بده
و من مي گويم : رفت ...رفت ...رفت
رفت و دلم شكست ...غم رو دلم نشست
رفت و شاديم مُرد ...
شور و نشاط رو از دلم برد
رفت ...رفت ...رفت
و من مي خندم و مي گويم :
خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است
كارم از گريه گذشته كه به آن مي خندم
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۰ساعت 15:24 توسط پیام | 11 نظر
دوستي را دوست دارم

برای دوست داشتنت

محتاج دیدنت نیستم...
اگر چه نگاهت آرامم می کند
محتاج سخن گفتن با تو نیستم ...
اگر چه صدایت دلم را می لرزاند
محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...
اگر چه برای تکیه کردن ، شانه ات محکم ترین و قابل

اطمینان ترین است

دوست دارم
نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم
دوست دارم بدانی
حتی اگر کنارم نباشی...
باز هم
نگاهت می کنم ... صدایت را می شنوم ...و به تو تکیه می کنم.

amir_sakett
amir_sakett
۱۳۹۴/۱۱/۲۷

باز این دل تنگم،مست و هوایی شد!!!

دلم گرفتهههه!!!

میخوام برم جبهه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
امین حیایی و اکبر عبدی رو ببینم دلم شاد بشه!!!

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۲۷

خدایا اجازه هست ورقمو بدم

میدونم هنوز وقت امتحان تموم نشده

ببخش ولی خسته شدم... ناراحت