دیوار کاربران


saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۱۱/۱۱

چشم هاى سیاه تو

خاورمیانه ى دوم است؛

یک دنیا براى تصرفش

نقشه مى کشند

و من ..

سرباز بى چاره اى که

در مرز پلک هاى تو

جان مى دهم

didar45b
didar45b
۱۳۹۴/۱۱/۱۰

دو قدم مانده به گل
خانه‌ی دوست کجاست؟ در فلق بود که پرسید سوار.
آسمان مکثی کرد.
رهگذر شاخه‌ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
« نرسیده به درخت،
کوچه‌باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه‌ی پرهای صداقت آبی است.
می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ، سر به در می‌آرد،
پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی،
دو قدم مانده به گل،
پای فواره‌ی جاوید اساطیر زمین می‌ مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می‌گیرد.
در صمیمیت سیال فضا،‌ خش خشی می‌شنوی:
کودکی می‌بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه‌ی نور
و از او می‌پرسی
خانه‌ی دوست کجاست...!

"سهراب سپهری"

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۱۰

سلام مــاه مــن !

دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه

نبود که نبود …!

چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟!

چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟!

چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!

چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است !

راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟!

می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟!

هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد !

تو فقط ماه من بمون و باش !

ماه من !

مراقب خاطراتمان ، .. خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودت باش !

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۱۰

دوستت دارم را باید چشید
باید نوشت
باید لمس کرد
باید مزه کرد .
نباید گفت
نباید فریاد کرد
باید از سکوت ِ بغض گرفته شنید
باید از خش خش قلم به روی کاغذ ،
باورت شود که : دوستت دارم .
آنوقت می فهمی
خیال معشوقه را با ولنگاری کاری نیست !
و دلت را
دست نخورده
دور از تشعشق نگاه های عالمگیر
دور از طنازی دخترکان ِ پاییزی
نگه دار
شاید به لطافت ِ آسمان بارور شود
که در این فصلها
- حتی بهار
که امیدوارانه دوستش داری -
دل دست دوم را
خریداری نیست
دوستت دارم را باید چشید
نباید جار زد .

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۱۰

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم

چند سالی است که هر شب به تو می اندیشم

به تو آری به تو یعنی به همان منظر دور،

به همان سبز صمیمی ، به همان باغ بلور

به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری

که سراغش ز غزلهای خودم میگیری ؛

به تبسم ، به تکلف ، به دل آرایی تو ...

به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو

به نفسهای تو در سایه سنگین سکوت،

به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت،

به همان زل زدن از فاصله دور به هم

یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم

یک نفر ساده ، چنان ساده که از سادگیش

میشود یک شبه پی برد به دلداد گی اش

یک نفر سبز ، چنان سبز ، که از سرسبزیش

میتوان پل زد از احساس خدا تا دل خویش ،

رعشه ای چند سال است آفت جانم شده است

اول اسم کسی ورد زبانم شده است ...

آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست ؛

راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟!

اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست ؛

پس چرا رنگ تو با آینه این قدر یکی است؟!

حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش ...

عاشقی جرم قشنگی است به انکار مکوش

آری آن سایه که شب آفت جانم شده بود،

آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود ...

اینک از پشت دل آینه پیدا شده است ،

و تماشاگه این خیل تماشا شده است؛

آن الفبای دبستانی دلخواه تویی ...

عشق من آن شبح شاد شبانگاه تویی

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۹

ای آنکه دوست دارمت ،اماندارمت
برسینه می فشارمت ،اماندارمت

ای آسمان من که سراسرستاره ای
تاصبح می شمارمت،اماندارمت

درعالم خیال خودم چون چراغ اشک
بردیده می گذارمت،اماندارمت

می خواهم ای درخت بهشتی،درخت جان
درباغ دل بکارمت،اماندارمت

می خواهم ای شکوفه ترین مثل چترگل
برسرنگاه دارمت،اماندارمت

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۹

آرامش یعنی اینکه ...

همیشه ته دلت مطمئن باشی...

که توی سینه کسی که دوستش داری ...

یه خونه گرم داری...

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۹

دردی که انسان رابه سکوت وامی دارد،

بسیارسنگین ترازدردی است که انسان رابه فریادوامی دارد...

وانسانهافقط به فریادهم می رسند،

نه سکوت هم....

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۹

درپهنه دشت رهنوردی پیداست

وندرپی آن قافله،گردی پیداست

فریادزدم(دوباره دیداری هست!))

درچشم ستاره اشک سردی پیداست.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۹

ادعای بی تفاوتی سخت است

آن هم نسبت به کسی که

زیباترین حس دنیارو بااو

تجربه کردی...