متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

دیوار کاربران


saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۱۱/۰۷


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۷

نوشتم بی" تـو" غمگینم ،
........ نوشتم بی" تـو" افسرده ،
مرا با این صفت ها هم ،
........ تجسم کردی و رفتی .

نوشتم بعد" تـو" شبها ،
دل من ماندِه و غمها ،

"تـو" با غمهای این شبها ،
....... تفاهم کردی و رفتی .

شنیدی عشق در قلبم ،
عمیق و بی نهایت بود ،

گمانم بر دل کوچک ،
....... ترحم کردی و رفتی .

نوشتم بین صد واژه ،
مرا پیدا کن و برگرد ...
میان شعرها اما ،
.... مرا گم کردی و رفتی ....

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۷

غریب‌ترین زنِ عالمی

وقتی آغوشِ مردی وطنت می‌شود

و تو سرباز پیاده‌ای هستی

که به پایِ هیچ لشگری نمی‌رسی

وقتی با هر حمله‌ای، بی‌سرزمین می‌شوی

و یاد می‌گیری

برایِ زن بودن هم

باید مرد باشی!!!

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۷

صبحتون بخیرو
شادی وتندرستی

خدایا:ارامش درونم را سپاس.
خدایا:سلامتی جسمم را سپاس.
خدایا:اگاهی روز افزونم را سپاس.

خدایا:دل پر تپشم را سپاس.
خدایا:این لحظه را سپاس.
خدایا:قلب مهربانم راسپاس.
خدایا:مکان مقدس را سپاس.

خدایا:دوستان خوبم را سپاس.
خدایا:نفس پر انرژیم را سپاس.
خدایا:موفقیت امروزم را سپاس.
خدایا:شایستگیم را سپاس. خدایا:لیاقتم را سپاس.
خدایا:با تو بودنم را سپاس.
خدایا:تو را در همه حال سپاس.
به لطف خدا من اشرف مخلوقاتم.
به لطف خدا من تجلی روح خدام.
به لطف خدا من عزیز در دانه ی افرینشم.

سلام و صد سلام

صبح بخیر

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۷

صبح است و صبوح است بر این بام برآییم...
از ثور گریزیم و به برج قمر آییم

پیکار نجوییم و ز اغیار نگوییم...
هنگام وصال است بدان خوش صور آییم

روی تو گلستان و لب تو شکرستان...
در سایه این هر دو همه گلشکر آییم

خورشید رخ خوب تو چون تیغ کشیده‌ست...
شاید که به پیش تو چو مه شب سپر آییم

" مولانا "

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۷

تو تنها کسی هستی که دارم
و می توانم با او

در یک شب زمستانی سرد

و بارانی

در یک خیابان قدم بزنم...!

من دلم فقط به همین گرم است...

که با همه ی سرافکندگی ام در برابر تو...



در این شهر،

سرم زیر آسمان تو بلند است...

صبح سردزمستانیتان بخیروخوشی


saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۱۱/۰۷

گاهی نگاهت

آنقدر نافذ است

که خودم را نه

دیوار پشت سرم را

در چشمت می بینم.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۶

حرمتها که شکسته شد
مسیح هم که باشی نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی
انچه در دستت بود امانتی پنهان بود حراج شد
انچه نباید بگویی گفته شد
فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند
حرف، حرف ویران کردن دل است
نه دیواری خراب کنی از نو بسازی
دلی که ویران کردی قصری بود که خود ساکن آن بودی"
راستی حالا که خود را بی خانه کردی
با آوارگیت چه میکنی
شاید به خرابه های جا مانده از دیگران پناه میبری...

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۶

ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ !..
ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ،
ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽ ،
ﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ!

ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ
ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ .

ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ ،
و ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯽ ،
ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ ...
ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ ،
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑﻦ ،

ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ، ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﺑﯽ !
ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ،
ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ ،
ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ .

ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ " ﺳﮑﻮﺕ " ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎﺳﺖ ...
روزوشبی آرام برایتان آرزومندم

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۱/۰۴

" دو سال می گذرد من هنوز سربازم
وظیفه ی شب و روزم؛ ندیده بانی توست ... ! "

.

.

قلب من...
دموکراتیک ترین دولت دنیاست.
آنقدر که تو را نیز همچون خودم از ته دل دوست میدارد.