متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران

  • عنوان خبر :

    شعر زیبا

  • تعداد نظرات : 0
  • ارسال شده در : ۱۳۹۴/۰۹/۳۰
  • نمايش ها : 125

دیوانه شدم عشق تو آخر به سرم زد
هر چه به سرم آمده را عشق رقم زد 
تن خانه نشین ، روح من اما سر کوچه
بر پنجره ای خیره شد و مست قدم زد 
شاعر شدم آن شاعر دیوانه که بی تو
هرشب جگرش سوخت و تا صبح قلم زد
بی خوابی شب ها همه تقصیر دلم بود
در قهوه ی خود چشم تو را ریخت و هم زد
آنروز که گفتم به خدا نیستم عاشق
خوردم قسم کذب و خدا بر کمرم زد
در پای تو افتاده ام ای دوست نظر کن
مجنون شده ام عشق تو آخر به سرم زد
مرتضی قلی زاده بابک



به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


نخستین نظر را ایجاد نمایید !