توجه !
عضویت در کانال تلگرام همخونه
(کلیک کنید)
بلاگ كاربران
دیوانه شدم عشق تو آخر به سرم زد
هر چه به سرم آمده را عشق رقم زد
تن خانه نشین ، روح من اما سر کوچه
بر پنجره ای خیره شد و مست قدم زد
شاعر شدم آن شاعر دیوانه که بی تو
هرشب جگرش سوخت و تا صبح قلم زد
بی خوابی شب ها همه تقصیر دلم بود
در قهوه ی خود چشم تو را ریخت و هم زد
آنروز که گفتم به خدا نیستم عاشق
خوردم قسم کذب و خدا بر کمرم زد
در پای تو افتاده ام ای دوست نظر کن
مجنون شده ام عشق تو آخر به سرم زد
مرتضی قلی زاده بابک
نظرات دیوار ها
نخستین نظر را ایجاد نمایید !