دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۱۰/۰۶

تو اگر بی خبر از قلب پریشان منی

با همه بی خبری همنفس جان منی

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۲۷

و من گاهی اوقت مجبورم

حسادت کنم به " آرامش عمیق سنگ "

چقدر خیالش آسوده است ....

چقدر تحمل سکوتش طولانی است ...

چقـــــــــــدر ...

saeed1360
saeed1360
۱۳۹۴/۰۹/۲۵

می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود
می سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود

عشق تو بسم بود که در این شعله بیدار
روشنگر شب های بلند قفسم بود

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود

دست من و آغوش تو هیهات که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

بالله که به جز یاد تو، گر هیچ کسم هست
حاشا که به جز عشق گر هیچ کسم بود

سیمای مسیحائی اندوه تو، ای عشق
در غربت این مهلکه فریاد رسم بود

لب بسته و پر سوخته از کوی تو رفتم
رفتم به خدا گر هوسم بود، بسم بود.

یاغش
یاغش
۱۳۹۴/۰۹/۲۵

http://www.hamkhone.ir/member/84241/pictures/view/11734/20312/
ممنون میشم اگه بیاین

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۲۴

من چشم دارم
چرا که تو را مي‌بينم
گوش دارم
چرا که تو را مي‌شنوم
و دهان
چرا که تو را مي‌بوسم

آيا چشم‌ها و گوش‌هاي من است
آن‌گاه که تو را
نمي‌بينم
نمي‌شنوم
و آن
دهان از آن من است
آن‌گاه که تو را
نمي‌بوسم ؟

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۲۴

اي پرنده زيبا
زخم بالت را که مي‌بستم
عاشقت شدم
نبايد اين‌قدر بي‌رحمانه دور مي‌شدي
بي پر و بالم من
آسمان به آسمان
چگونه دنبالت بگردم ؟
اي پرنده زيبا
اسير زيبايي‌ات شده‌ام
مرا به قفس عشقت انداخته اي

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۲۴

عشق
کودتايي ست
در کيمياي تن
و شورشي ست شجاع
بر نظم اشياء
و شوق تو
عادت خطرناکي ست
که نمي دانم چگونه از دست آن
نجات پيدا کنم
و عشق تو
گناه بزرگي ست
که آرزو مي کنم
هيچ گاه " بخشيده " نشود.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۲۴

آدمـــا نمیـــدونن بعضـــــــی وقتهــــا

خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :

" نــــذار برمـ "

یعنی بــرمـ گــــردون

سفــــت بغلمـ کـــن

ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــه ات و

بگــــــو :

بیخــــــود کــردی میگی خداحافـــــظ

مگـــــه میـــذارمـ بــــری؟!!

مــــــگه الکیــــــــه ؟

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۲۴

به شيوه نياکانم عاشق مي شوم

انگار دوران مدرن ،

انديشه هايش را براي عقل من نفرستاده است

به شيوه نياکانم ماليخوليا گرفته ام

ياد نگرفتم

دربستر تو آرام بگيرم

پاهايم را برهنه روبرويت بگذارم

سيگاري دود کنم

جرعه اي بنوشم

شعری از عشق برایت بخوانم و

تو عاشقانه بوسه ای نثار گونه های خیسم کنی

که مست عاشقانه هایت شده اند و ...

تنها به شيوه نياکانم

پشت پرده اي مي نشينم

حجله اي زيبا مهيا مي کنم

تا تو بعد از نبردي خونين بيايي

خودت پيراهنم را بگشايي

بيشتر ازاين شرم دارم برايت بنويسم

تو خودت به شيوه هاي فلسفه ي امروز معنايش کن

عاشقي من همين است

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۹/۲۴

بیا برویم
توی خیابانهای خالی ازعشق
قدم بزنیم
با هم که باشیم
بوسه و باران حتما خودشان را می رسانند ...