دیوار کاربران


مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۸/۱۰

مگه داریم؟ مگه میشه...؟؟

به قلب ِ من تو با چشمت ،

تو هر دم می زنی تیشه

نکن با قلب ِ من بازی...

مگه داریم؟ مگه میشه...؟؟

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۸/۱۰

عزیزم فصل شاتوت است...؟

گرفتم شاخه ی دستت

تنت را من تکان دادم

که ریزد از لبت چیزی

عزیزم فصل شاتوت است...؟

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۸/۱۰

من مدت هاست سرباز توام!!!

تمامش کن این شطرنج را

من مات تو ماندم

تو در تلاطم کیش...

شطرنج بهانه بود

می خواستم تو برایم مهره بچینی...

وگرنه

من مدت هاست

سرباز توام!!!

civil
civil
۱۳۹۴/۰۸/۰۹

salam mahtab khanum khub hastin?
mitunam chadn min vaghtetuno begriam?

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۸/۰۹

پیر مرد تهی دست زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند
و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم می کرد
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود
دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد
و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت
و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد :
ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای
پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت
یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد
و رو به خدا کرد و گفت :

من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین کره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشوندنت دیگر چه بود

پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند
ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است
پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود

تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۸/۰۹

ﺭﻭﺯﯼ ﺣﮑﯿﻤﯽ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ: ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﯾﮏ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﯿﻢ. ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻪ ﺑﺎﺯﯼ ؟!

ﮔﻔﺖ : ﻓﺮﺩﺍ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﮐﯿﺴﻪ ﻣﯽ ﺍﻭﺭﯾﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﺍﺯﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪﺗﺎﻥ ﻣﯽ ﺍﯾﺪ ﭘﯿﺎﺯ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﯿﺪ! ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﭘﯿﺎﺯ ﺩﺭ ﮐﯿﺴﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺁﻭﺭﺩ.

ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻔﺖ: ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﮕﻔﺘﻢ ،ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺁﻥ ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺟﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺒﺮﺩ.

ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻊ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﮑﯿﻢ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﺮﺩﻧﺪ: ﮐﻪ ﭘﯿﺎﺯﻫﺎ ﮔﻨﺪﯾﺪﻩ ﻭ ﺑﻮﯼ ﺗﻌﻔﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ..

ﺣﮑﯿﻢ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺷﺒﯿﻪ ﻭﺿﻌﯿﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﯿﻨﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ، ﺍﯾﻦ ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻧﻔﺮﺕ ﻗﻠﺐ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻓﺎﺳﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺫﯾﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۸/۰۹

اگر کسی در اندیشیدن بسیار تنبل، در انجام کاری بسیار مغرور و در اعتراف به این دو، بسیار بزدل باشد، هرگز به خردمندی دست نخواهد یافت.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۸/۰۹

بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند که اگر عاشق بشوند به خود بیشتر عشق می‌ورزند تا به معشوق.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۸/۰۹

اگر ایجاد پیوند آزاد باشد، با آزادی همراه باشد، شادی از راه خواهد رسید، چون آزادی ارزش غایی است، چیزی از آن بالاتر نیست. اگر عشق تو سوی آزادی رهنمونت کند، عشق تو عین برکت است، و اگر سوی بردگی براندت نه برکت که لعنت است.

مهدی
مهدی
۱۳۹۴/۰۸/۰۹

اگر ایجاد پیوند آزاد باشد، با آزادی همراه باشد، شادی از راه خواهد رسید، چون آزادی ارزش غایی است، چیزی از آن بالاتر نیست. اگر عشق تو سوی آزادی رهنمونت کند، عشق تو عین برکت است، و اگر سوی بردگی براندت نه برکت که لعنت است.