متفاوت ترین شبکه اجتماعی در ایران

بلاگ كاربران


زمونه ... آی زمونه ... آی زمونه ...

سال ها پیش دو نفر بودن که در یک واحد مشغول خدمت سربازی بودند یکی از آنها یک

جوان پولدار ( علی) و دیگری یک جوان از قشر عادی ( رضا ) جامعه بود .

کم کم بین این دو نفر دوستی عمیق شکل می گیره بطوریکه این دو نفر را همه به

عنوان دو برادر می شناختند . تا اینکه خدمت علی تمام می شه

و پس از کلی گریه و زاری از دوستش جدا می شه و بر می گرده به شهر شون ( تهران )

سه ماه بعد نیز خدمت رضا هم تمام شده و اون نیز به شهرستان خودشون بر می گرده

ولی پس از رسیدن به شهرشون و چند روز اقامت در آنجا دلش برای آن دوست دیگرش

تنگ شده اسباب سفر را جمع می کنه و به تهران میاد تا دوستشو ببینه .
 
بالاخره پس از کمی جستجو و طبق آدرسی که داشت خانه علی را پیدا می کنه و زنگ

خونه را می زنه مادر علی در را باز می کنه و اون خودشو به مادر علی معرفی می کند

مادر میگه که پسرش بیرون است و تا ساعتی دیگر برمی گرده خلاصه با اصرار اونو داخل

خونه می بره و پذیرایی شایانی ازش می کنه تا اینکه پسرش میاد بعد از اینکه علی

میاد و دوستشو می بینه با خوشحالی همدیگرو بغل می کنند و خلاصه چند روزی را

اونجا در خانه دوستش می ماند .

به اشتراک بگذارید : google-reader yahoo Telegram
نظرات دیوار ها


SHOLE
ارسال پاسخ

بقیش کو پس؟!!!!!

ARMAN1377
ارسال پاسخ

چی شد الان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

siwan
ارسال پاسخ

!!!!!!!!!!!!!

mehdi1000
ارسال پاسخ

ممنون