بلاگ كاربران
- عنوان خبر :
زمونه ... آی زمونه ... آی زمونه ...
- تعداد نظرات : 4
- ارسال شده در : ۱۳۹۲/۱۱/۱۴
- نمايش ها : 447
زمونه ... آی زمونه ... آی زمونه ...
سال ها پیش دو نفر بودن که در یک واحد مشغول خدمت سربازی بودند یکی از آنها یک
جوان پولدار ( علی) و دیگری یک جوان از قشر عادی ( رضا ) جامعه بود .
کم کم بین این دو نفر دوستی عمیق شکل می گیره بطوریکه این دو نفر را همه به
عنوان دو برادر می شناختند . تا اینکه خدمت علی تمام می شه
و پس از کلی گریه و زاری از دوستش جدا می شه و بر می گرده به شهر شون ( تهران )
سه ماه بعد نیز خدمت رضا هم تمام شده و اون نیز به شهرستان خودشون بر می گرده
ولی پس از رسیدن به شهرشون و چند روز اقامت در آنجا دلش برای آن دوست دیگرش
تنگ شده اسباب سفر را جمع می کنه و به تهران میاد تا دوستشو ببینه .
بالاخره پس از کمی جستجو و طبق آدرسی که داشت خانه علی را پیدا می کنه و زنگ
خونه را می زنه مادر علی در را باز می کنه و اون خودشو به مادر علی معرفی می کند
مادر میگه که پسرش بیرون است و تا ساعتی دیگر برمی گرده خلاصه با اصرار اونو داخل
خونه می بره و پذیرایی شایانی ازش می کنه تا اینکه پسرش میاد بعد از اینکه علی
میاد و دوستشو می بینه با خوشحالی همدیگرو بغل می کنند و خلاصه چند روزی را
اونجا در خانه دوستش می ماند .
بقیش کو پس؟!!!!!
چی شد الان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
!!!!!!!!!!!!!
ممنون